نفاض
نویسه گردانی:
NFAḌ
نفاض . [ ن ُ ] (ع اِ) آنچه به افشاندن ریخته شود از برگ و میوه و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنچه به افشاندن فروریزد. برگی که فروریزد و بیشتر در مورد برگ سمر استعمال شود بدان صورت که زیر آن بساطی بگسترانند سپس آن را بتکانند تا فروریزد. (از متن اللغة). نِفاض . (منتهی الارب ) (متن اللغة). نفاضة. (متن اللغة). || بی توشگی وتنگدستی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تمام شدن زاد و طعام . (از متن اللغة). نِفاض . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جدْب . (متن اللغة). خشکسالی . مقابل خصب . || آنچه در دهان از مسواک بماند وآن را بیرون اندازند. (ناظم الاطباء). نفائه مسواک . نفاضة. نِفاض . (از متن اللغة). رجوع به نفاضة شود.
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
نفاض . [ ن َ ] (ع اِمص ) لرزش تب ۞ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بی توشگی . تنگدستی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نِفاض . نُفا...
نفاض . [ ن ِ ] (ع اِ) نوعی از ازار طفلان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). ج ، نُفُض . || جامه . (منتهی الارب ) (آ...
نفاز. [ ن ُف ْ فا ] (ع اِ) بازئی است مر عرب را که در آن با هم برجهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
نفاذ. [ ن َف ْ فا ] (ع ص ) ۞ درگذرنده و رسادر هر کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). درگذرنده در جمیع کارهایش . نفوذ. (از المنجد) (از اقرب الموارد)...
نفاذ. [ ن َ ] (ع مص ) ۞ گذشتن تیر از آنچه بدان آید. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100). گذشتن تیر از جائی که بدان رسد. (غیاث اللغات ). بیرون ...
نفاذ. [ ن َ ] ۞ (ع اِمص ) روائی . جریان . درگذرندگی . نفوذ. تأثیر : ز رای اوست نفاذی که در قضا باشدز وهم اوست مضائی که این قدر دارد. مسعو...
نفاذ یافتن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) جاری شدن . روا شدن .روان گشتن . نفوذ یافتن . نافذ شدن : و مثال های او در ممالک دنیا بر اطلاق نفاذ یافت . ...