نفس شماردن . [ ن َ ف َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) لحظات را گرامی داشتن . دم را غنیمت دانستن
: دم بی نفس تو برنیارم
در خدمت تو نفس شمارم .
نظامی .
|| نفس کسی را شماردن ؛ به دقت مراقب حال او بودن . از مریض و رنجور به شدت مراقب حال او بودن . از مریض و رنجور به شدت پرستاری و مراقبت کردن . || نفس های کسی را شماردن ؛ او را تحت نظر داشتن . مراقب اعمال و افکار او بودن . مخفیانه در کار او جاسوسی کردن . او را پاییدن .