نقد
نویسه گردانی:
NQD
نقد. [ ن َ ق َ ] (ع اِ) نوعی گوسپند کوتاه دست و پای زشتروی که آن را کتک گویند. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). گوسفند خرد. (مهذب الاسماء). واحد آن نَقَدَة است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، نقاد، نقادة. منه المثل : اذل من النقد. (از اقرب الموارد). || سفلةالناس . (المنجد). پست و سفله از مردم . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || کودک حقیر و خوار که اثر برنائی و جوانی در وی پدید نیاید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). کودک زادی و به تن خرد. (مهذب الاسماء). نَقِد. (منتهی الارب ). || نُقُد. || (اِمص ) خردگی دندان . (منتهی الارب ). خوردگی دندان . (آنندراج ). شکستگی دندان وکرم خوردگی آن . (ناظم الاطباء). خردگی و شکستگی و کرم خوردگی دندان . (یادداشت مؤلف ). || پوست رفتگی سم ستور. (ناظم الاطباء). || (ص ) نَقِد. رجوع به نَقِد شود. || (مص ) شکسته شدن وکرم خورده گردیدن دندان . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از متن اللغة). خورده شدن دندان . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). فهو نَقِد. (اقرب الموارد). || پوست بازشدن سم . (تاج المصادر بیهقی ). پوست پوست گردیدن سم . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
نقد. [ ن َ ] (ع ص ، اِ) آن چه در حال داده شود. خلاف نسیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مال حاضر. (دهار). پول حاضر و آماده . پیشد...
نقد. [ ن َ ق ِ ] (ع ص ) حافر نقد؛ سمی پوسته کن . (مهذب الاسماء). سم پوست پوست شده . نَقَد. (ناظم الاطباء). || دندان کرم خورده . (ناظم الاطباء...
نقد.[ ن ُ ] (ع ص ) دیرجوان شونده ٔ کم گوشت . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). کودکی که دیر نمو کند و کم گوشت باشد. (ناظم الاطباء). نِقد. (منتهی ال...
نقد. [ ن ُق ُ ] (ع اِ) نوعی از درخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نَقَد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). نَقد. ن...
نقد. [ ن ِ ] (ع ص ) بطی ءالشباب قلیل اللحم . (اقرب الموارد) (متن اللغة). نُقد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کودک کم نیروی نزار که دیر به برنائی ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
دست نقد. [ دَ ن َ ] (ق مرکب ) دست بنقد. فعلاً. عجالةً. علی العجالة.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
نقد شدن . [ ن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حاضر و آماده شدن پول کالا یا زمین و خانه . يا سند و قبضی به پول نقد بدل شدن . موجود شدن . فراهم آمدن . حا...
نقد کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) متاعی را فروختن و بهایش را فی الحال پول نقد دریافت کردن . ضیاع و عقار و متاع یا چک و سفته ای را به پو...