اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نکو داشتن

نویسه گردانی: NKW DʼŠTN
نکوداشتن . [ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) به خوبی و دقت تعهد و نگهداری و مراقبت کردن . گرامی داشتن . معزز و محترم داشتن . به ناز داشتن . به ناز و نعمت پروردن . در خصب و آسایش پروردن . در رفاه داشتن : او راخواسته بسیار بود و از آنکه درویشان را نکو داشتی خواسته ٔ او را برکت بیش بودی . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
پسر را نکو دار و راحت رسان
که چشمش نماند به دست کسان .

سعدی .


پدر چون با خداوندان بقا داد
نکو دارند فرزندان او را.

سعدی .


نکو دار بازارگان و رسول
که نامت برآید به صدر قبول .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.