نکیر. [ ن َ ] (ع اِمص ) انکار. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص
101) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (متن اللغة). جحود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اسم است انکار را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج )
: و به پادشاهی مصر اندر خلقی بودند بس بسیار که سر گاو پرستیدندی و فرعون بر ایشان نکیر نکردی . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ، از یادداشت مؤلف ).
وزرا و امرا را ای صدر
نیست از خدمت صدر تو نکیر.
سوزنی .
|| دیگرگونی و برگردیدگی حال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || (اِ) عذاب بزرگ . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص
101). || (ص ) حصن نکیر؛ قلعه ٔ استوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). حصین . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || امر نکیر؛ کار شدید صعب . (از اقرب الموارد). کار بد. (دهار) (فرهنگ خطی ). || (مص ) ناشناختن . (از منتهی الارب ). نَکَر. نُکْر. نکور. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). نَکْر. (متن اللغة). رجوع به نکر شود.