نکیر. [ ن َ ] (اِخ )نام فرشته ٔ پرسنده در گور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رفیق و مصاحب منکر. نکیر و منکر؛ نام دو فرشته که در گور به سراغ مرده آیند و از دین و اعمال او سؤال کنند. (از یادداشتهای مؤلف ). همکار منکر. یکی از نکیرین . و رجوع به منکر و نکیرین شود
: مال خدایگان بستاند به عنف و کره
از دست منکرانی چون منکر و نکیر.
فرخی .
از خویشتن بپرس در این گور خویش تو
جان و خِرَد بس است تو را منکر و نکیر.
ناصرخسرو.
به زیر خاک ملقن تو باش وقت سؤال
که تا صواب رود پاسخ نکیر مرا.
سوزنی .
ز دانندگان بشنو امروز قول
که فردا نکیرت بپرسد به هول .
سعدی .