اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نمص

نویسه گردانی: NMṢ
نمص . [ ن ُ م ُ ] (ع اِ) ج ِ نُماص . رجوع به نُماص شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
نمص . [ ن َ ] (ع مص ) موی برچیدن . (منتهی الارب ). مو چیدن . (غیاث اللغات ). موی به رشته از روی برکندن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). برکند...
نمص . [ ن َ م َ ] (ع اِمص ) باریکی و تنکی موی چنانچه پر ریزه ٔ زرد چوزه ماند. (منتهی الارب ). رقیق و کم پشت و ظریف و باریک بودن موی ۞ . ...
نمص . [ ن ِ ] (ع اِ) گیاهی است که از آن طبق ها و سرپوش ها سازند. نَمَص . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به نَمَص شود.
نمس . [ ن َ ] (ع مص ) راز گفتن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). راز گفتن با کسی . (تاج المصادر بیهقی ). || پنهان داشتن راز. (منتهی الارب ) ...
نمس . [ ن َ م َ ] (ع مص ) تباه شدن روغن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). گنده شدن روغن . (زوزنی ). بادغد شدن روغن . باد کشیدن...
نمس . [ ن َ م ِ] (ع ص ) روغن تباه شده و فاسدگشته . (ناظم الاطباء).
نمس . [ ن ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَنْمَس . رجوع به انمس شود.
نمس . [ ن ُ م ُ ] (اِ) راسو. (جهانگیری ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). موش خرما. ابن عرس . (برهان قاطع). رجوع به نِمْس شود.
نمس . [ ن ِ ] (ع اِ) راسو. (فرهنگ فارسی معین ). قسمی راسو. (ناظم الاطباء). جانورکی است به مصر که اژدر را کشد. (منتهی الارب ). چیزی است که ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.