نو
نویسه گردانی:
NW
نو. [ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. رجوع به فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 شود.
واژه های همانند
۲۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
قلعه نو. [ ق َ ع َ ن ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طبس مسینا بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع در 41هزارگزی خاور درمیان و 5هزارگزی جنوب خاوری ...
قلعه نو. [ ق َ ع َ ن ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جی بخش حومه ٔ شهرستان یزد، واقع در 7هزارگزی خاور اصفهان و یک هزارگزی راه جدید اصفها...
تیله نو. [ ل ِ ن ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلباد است که در بخش بهشهر شهرستان ساری واقع است و 730 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج...
پیته نو. [ ت َ ن َ ](اِخ ) دهی از دهستان شهریاری بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری واقع در 35 هزارگزی جنوب باختری بهشهر و 2 هزارگزی جنوب رودخانه...
بازار نو. [ رِ ن َ ] (اِخ ) بازاری در سیستان : و بازار نو اندر ربیعالاَول بسوختند. (تاریخ سیستان ص 313). رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 4...
بادام نو. [ ] (اِخ ) منزلی است بنزدیکی قریه ٔ کرخ . رجوع به حبیب السیر چ قدیم طهران ج 3 جزو 3 شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
نو دمیدن . [ ن َ / نُو دَ دَ ] (مص مرکب ) تازه روییدن . سر زدن : آمد نوروز و نو دمید بنفشه بر ما فرخنده باد و بر تو مرخشه .منجیک .
نو ساختن . [ ن َ / نُو ت َ ] (مص مرکب ) تازه بنا کردن . || تعمیر کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || تجدید کردن . تازه کردن : از ایدر به پوزش ب...