نو
نویسه گردانی:
NW
نو. [ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. رجوع به فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 شود.
واژه های همانند
۲۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
نو آوردن . [ ن َ / نُو آ وَ دَ ] (مص مرکب ) ابداع . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). اطراف . (منتهی الارب ). ابتکار کردن . بدعت .
مزرعه نو. [ م َ رَ ع َ ن َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان راهجرد بخش دستجرد خلجستان شهرستان قم ، واقع در 18هزارگزی جنوب باختری دستجرد. کوهستانی ...
مزرعه نو. [ م َ رَ ع َ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد؛ در 18هزارگزی شمال الیگودرز و 13هزارگزی شمال شرقی ر...
مزرعه نو. [ م َ رَ ع َ / ع ِ ن َ / ن ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عقدا بخش اردکان شهرستان یزد، در 54هزارگزی غرب اردکان و 13هزارگزی جنوب غربی...
باده ٔ نو. [ دَ /دِ ی ِ ن َ / نُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقابل باده ٔ کهنه . (آنندراج ). شراب نو. (ناظم الاطباء: باده ).
نو پوشیدن . [ ن َ / نُو دَ] (مص مرکب ) رخت نو بر تن کردن . جامه ٔ نو پوشیدن .
نو آموخته. (ص. م. فا.). آن که بتازگی آموخته و فراگرفته. ///آموخته. (تِ) (ص مف .)1 - یاد گرفته ، تعلیم گرفته . 2 - مؤدب ، فرهیخته . 3 - عادت کرده . 4 -...
نو باوه گان... (باوه برابر با تازه و جوان است) این واژه را در کنایه به نوجوانان به کار می گیریم.
نو و نالان . [ ن َ / نُو وُ ] (ص مرکب ) در تداول ، بالتمام نو. جامه ای در کمال نوی . جامه که هیچ پوشیده نشده یا کم پوشیده شده باشد: قبای ...
روز سال نو (به انگلیسی: New Year's Day) یک جشن سالانه است که مصادف است با تاریخ ۱ ژانویه، اولین روز سال در تقویم میلادی. از رسوم روز سال نو میتوان به...