اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نور

نویسه گردانی: NWR
نور. (اِخ ) بدرالدین یزدی ، متخلص به نور.این ابیات را مؤلف روز روشن از او نقل کرده است :
گه تاب کمند مشکبار تو کشم
گه غصه ٔ چشم پرخمار تو کشم
بر دل ز نهال وصل یک شاخ نماند
آخر به کدام برگ بار تو کشم ؟
رجوع به تذکره ٔ روز روشن ص 101 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
لب نور. [ ل َ ] (اِخ )نام دریاچه ای به ترکستان شرقی . (تاریخ مغول ص 8).
لوب نور. (اِخ ) لوب . دریاچه ٔ بزرگی در میان مغولستان . قسمت شرقی آن را قره قورچین وقسمت غربی آن را قره بورام گویند و سطح آن را با سطح اقی...
نور بصر. [ رِ ب َ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روشنی چشم . || کنایه از وجود بسیار عزیز که دیدارش روشنی بخش چشم و دل است . یار و فرزند گرام...
نور چشم . [ رِ چ َ/ چ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) وجود بسیار عزیز و گرامی . نور دیده . که دیدنش موجب روشنی چشم و انبساط خاطر است . فرزند بسیار ...
احاطه شده توسط نور. نورانی . منسوب به نور. روشن . دارای نور. منور. بانور. ( این کلمه بیشتر در بین مردم هزاره افغانستان برای توصیف خوشگلی دختران استفا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نور دیده . [ رِ دی دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نور بصر. قوه ٔ بینائی . سوی چشم . || کنایه از فرزند عزیز. قرةالعین . نور چشم . نورچشمی : ...
کوه نور. [ هَِ ] (اِخ ) ۞ نام الماسی است متعلق به انگلیس ، وزنش 103 قیراط. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یکی از بزرگترین (حدود 50 گرم ...
طیف نور. [ طَ / طِ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رنگهای حاصل از تجزیه ٔ نور بوسیله ٔ بلور یا منشور.
سنگ نور. [ س َ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرادف سنگ روشنایی . (آنندراج ). رجوع به سنگ روشنایی شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.