اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نوردیدن

نویسه گردانی: NWRDYDN
نوردیدن . [ ن َ وَ دی دَ ] (مص ) طی کردن .(برهان قاطع) (آنندراج ). بریدن . (آنندراج ). پیمودن [ راه ] . (فرهنگ فارسی معین ). قطع کردن . درنوشتن . سپردن . نبشتن ۞ :
بپوشی همان پوستین سیاه
یکی دشنه بستان و بِنْوَرد راه .

فردوسی .


گفتا برو به نزد زمستان به تاختن
صحرا همی نورد و بیابان همی گذار.

منوچهری .


بر او بنشینم و صحرا نوردم
شبانگه سوی خدمت بازگردم .

نظامی .


|| گردش کردن . گردیدن . (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی شود. || پیچیدن . (برهان قاطع). نَوَشتن . درنوشتن . پیچیدن گسترده ای را. (یادداشت مؤلف ). درنوردیدن . جمع کردن . در هم پیچیدن . به یک سو زدن . لوله کردن . طی :
مانَد به ساعتی ز یکی روز خشم تو
آن روز کآسمان بنوردند همچوطی .

منوچهری .


بارگاه زاهدان در هم نورد
کارگاه صوفیان در هم شکن .

سعدی .


|| بی نام ونشان ساختن . رجوع به معنی قبلی شود. || ته کردن . (برهان قاطع). تا کردن . (ناظم الاطباء). || برگردانیدن . برگردان کردن لب جامه و مَشک و دامن پیراهن و آستین و جز آن . (یادداشت مؤلف ). || ورمالیدن . بازنوردیدن :
قبا بست و چابک نوردید دست
قبایش دریدند و دستش شکست .

سعدی .


|| سهو کردن . گم کردن (؟). || اهانت نمودن (؟). (ناظم الاطباء). || گذاشتن . (برهان قاطع). ترک کردن . غافل شدن . (ناظم الاطباء). به یک سو نهادن . بگذاشتن . (یادداشت مؤلف ) :
تو را سگی در سامری موافق و بس
طریق آل محمد سزد که بِنْوَردی .

سوزنی .


ترکیب ها:
- اندرنوردیدن . بازنوردیدن . برنوردیدن . به هم نوردیدن . بیرون نوردیدن . درنوردیدن . در هم نوردیدن . فرونوردیدن . وانوردیدن . وا بیرون نوردیدن . رجوع به هر یک از این مدخل ها شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
ره نوردیدن . [ رَه ْ ن َ وَ دی دَ ] (مص مرکب ) راه نوردیدن . (یادداشت مؤلف ). طی طریق کردن . راه پیمودن . رجوع به راه نوردیدن و ره نورد ش...
صحرا نوردیدن . [ ص َ ن َ وَ دَ ] (مص مرکب ) بیابان نوردیدن . راه بیابان طی کردن . رجوع به صحرانورد و صحرانوردی شود.
دست نوردیدن . [ دَ ن َ وَ دی دَ ] (مص مرکب ) برزدن آستین . نوردیدن آستین جامه : قبا بست و چابک نوردیددست قبایش دریدند و دستش شکست . سعدی .ر...
راه نوردیدن . [ ن َ وَ دَ ] (مص مرکب ) راه پیمودن . (بهار عجم ). طی طریق کردن . راه سپردن . راه رفتن . راه پیمودن . (از آنندراج ). راه پیمودن ...
گیتی نوردیدن . [ ن َ وَ دی دَ ] (مص مرکب ) گردیدن در گیتی . گیتی را سیاحت کردن و زیر پای گذاردن . رجوع به گیتی نورد و گیتی نوردی شود.
واپس نوردیدن . [ پ َ ن َ وَ دی دَ ] (مص مرکب ) گشادن و بازکردن نوردیده را. رجوع به نوردیدن شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.