اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نوص

نویسه گردانی: NWṢ
نوص . [ ن َ ] (ع مص ) جنبیدن . (منتهی الارب ). حرکت کردن . (از اقرب الموارد). مناص . نویص . نیاصة. نوصان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نَوس . || آماده ٔ حرکت شدن . (از اقرب الموارد). مهیا شدن . (از متن اللغة). مناص . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). منیص . (اقرب الموارد). || برخاستن به سوی چیزی . مناص . (از اقرب الموارد). برخاستن و پناه بردن به کسی . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). || جذب کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). طلب کردن و به خود کشیدن چیزی را. (از متن اللغة). || گریختن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 102) (منتهی الارب ). بگریختن . (تاج المصادر بیهقی ). فرار کردن و نجات یافتن . (از اقرب الموارد) (از الاساس ). مناص . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). منیص . (اقرب الموارد). || واپس شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بازپس شدن . . مناص . درنگ کردن . (منتهی الارب ). عقب ماندن از چیزی . تأخر. (از اقرب الموارد). نیص . (متن اللغة). || یکسو گردیدن ازچیزی و خویشتن را بازکشیدن . (منتهی الارب ). برگشتن وروی گرداندن از چیزی . ارتداد. (از اقرب الموارد). || (اِ) گورخر، بدان جهت که همیشه سر را بلند دارد همچو گریزنده و رمنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). حمار وحشی . (متن اللغة). || سخاء. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
نوس . (اِ) قوس قزح . (لغت فرس اسدی ) ۞ (صحاح الفرس ) (اوبهی ) (ناظم الاطباء). آژفنداک . (ناظم الاطباء). نوسه . (فرهنگ فارسی معین ) : از باد ر...
نوس . [ ن َ ] (ع مص ) جنبیدن . (دهار) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). جنبیدن پیرایه و گیسو و جز آن . (از منتهی الارب )(آنندراج ). نوسان . (از اقرب...
دیم نوس . (اِخ ) لیم نوس . از مقربان اسکندر که نقشه ٔ خود را درباره ٔ قتل اسکندر با جوانی به نام نی کوماک در میان گذارد و جوان مزبور جریان ...
کاره نوس . [ رِ] (اِخ ) نام پدر «اونتوس » ۞ سرکرده ٔ لاسدمونیها. (ایران باستان چ 1 ج 1 ص 768).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.