نوم . [ ن َ ] (ع اِ) خواب . (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). غنودگی . (ناظم الاطباء). منام . سبات . مقابل یقظه . (یادداشت مؤلف )
: اسب جانها را کند عاری ز زین
معنی النوم اخ الموت است این .
مولوی .
نام کالانعام کرد آن قوم را
ز آنکه نسبت کو به یقظه نوم را.
مولوی .
نوم چون باشد اخ الموت ای فلان
زین برادر آن برادر را بدان .
مولوی .
الا تا به غفلت نخفتی که نوم
حرام است بر چشم سالار قوم .
سعدی .
|| جمع نائم است ، یا خود اسم جمع است . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). || (مص ) خفتن . (ترجمان علامه جرجانی ص
103) (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). خوابیدن . (ناظم الاطباء). به خواب شدن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). فروگرفتن خواب کسی را. (از متن اللغة). نیام . (اقرب الموارد) (متن اللغة) (منتهی الارب ). منام . (متن اللغة). || کسی را غلبه کردن به خواب
۞ . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). چیره شدن بر کسی در نبرد نوم . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || کهنه شدن جامه . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). || کاسد شدن بازار. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). کاستن بازار. (منتهی الارب )(آنندراج ). || بی آواز شدن پای برنجن از پری ساق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). منقطع شدن آواز خلخال بر اثر فربهی و پری ساق . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || ایستادن باد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ساکن و آرام شدن باد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || فرومردن آتش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || آرمیدن دریا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آرام گرفتن دریا. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || مردن گوسپند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مردن گوسپند و حیوانات دیگر. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || آرمیدن و قرار گرفتن
۞ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة). واثق و مطمئن شدن به چیزی یا کسی . (از اقرب الموارد). || فروتنی کردن به خدای تعالی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || اهتمام نکردن در حاجت خود
۞ . (ناظم الاطباء).