اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نویس

نویسه گردانی: NWYS
نویس . [ ن ِ ] ۞ (ریشه ٔ فعل ) ریشه ٔ مضارع فعل نوشتن است و در صرف وجه مضارع و امر به کار رود: نویس . بنویس . می نویسم . || (ن مف ) به صورت مزید مؤخر به معنی «نوشت » در ترکیبات ذیل مستعمل است : بارنویس . بیرون نویس . پانویس . پاک نویس . پیش نویس . خارج نویس . || به معنی نویسیده و نوشته به صورت مزید مؤخر به کار رود: نانویس ، به معنی نانویسیده و نانوشته . || (نف ) به صورت اسم فاعل مرخم به معنی نویسنده و نگارنده و آنکه می نویسد بصورت مزید مؤخر در ترکیبات زیر مستعمل است : افسانه نویس . اوارجه نویس . پنهان نویس . تابلونویس . تاریخ نویس . تندنویس . چهره نویس . چیزنویس . حاشیه نویس . حق نویس . خفیه نویس . خودنویس . خوش نویس . داستان نویس . دعانویس . دفترنویس . رمان نویس . روزنامه نویس . سرخطنویس . ضابطنویس . غلطنویس .فکاهی نویس . کاغذنویس . کتیبه نویس . کشیک نویس . کفن نویس . لشکرنویس . مثال نویس . مجلس نویس . مراسله نویس . نامه نویس . رجوع به هر یک از این مدخل ها در ردیف خود شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
پیش نویس کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نوشتن نامه ای بعنوان مسوده . مقابل پاک نویس کردن . مسوده کردن . مقابل از سواد ببیاض بردن .
خارج نویس کردن . [ رِ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اقلامی از حسابی را علیحده نوشتن . بخشی از مطالب کتابی را جداگانه نوشتن .
بیرون نویس کردن . [ رون ْ، ن ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) از کتابی یا حسابی مطالب یا لغات یا ارقامی را برای مقصودی در جای دیگر نوشتن . عده ای از اق...
نویص . [ ن َ ] (ع مص ) جنبیدن . (منتهی الارب ). حرکت کردن . (از اقرب الموارد). نوص . مناص . نیاصة. نوصان . (از اقرب الموارد). رجوع به نوص و نوسان...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.