نیل . [ ن َ ] (ع اِ) عطیه . دهش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بخشش . انعام . (فرهنگ فارسی معین )
: نال زرین تن سیمین دل مشکین سر توست
آنکه هست از کف او سائل و زائر را نیل .
سوزنی (از فرهنگ فارسی معین ).
|| جایزه . (فرهنگ فارسی معین ). آنچه بدان نایل شوند. ماینال . (از اقرب الموارد). || آن بود که ابتهاج نماید به ملازمت افعال پسندیده و مداومت سیرت ستوده . (اخلاق ناصری از فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) دریافت مراد و مقصود. (فرهنگ فارسی معین ). وصول . حصول . رجوع به معنی بعدی شود
: نیل مراد بر حسب فکر و همت است
از شاه نذر خیر و ز توفیق یاوری .
حافظ.
|| (مص ) یافتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص
102) (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رسیدن . (زوزنی ) (دستورالاخوان ) (آنندراج ). نائل شدن . رسیدن به کاری و مطلوبی . نال . نالة. رسیدن به مقصود و مراد و مطلوب و یافتن و به دست آوردن مطلوب . || جوانمرد و بسیارعطا گردیدن . نائل . (از منتهی الارب ). || دادن . (از ناظم الاطباء). || دشنام دادن . (از ناظم الاطباء). سب . (از اقرب الموارد).