اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نیمور

نویسه گردانی: NYMWR
نیمور.[ ن َ / ن ِ / نی ] ۞ (اِ) خرزه . (صحاح الفرس ) (اوبهی ). قضیب . (رشیدی ). آلت تناسل . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج ). ایر. (فرهنگ خطی ). ذکر. عمود. آلت رجولیت :
من این نیمور خود را وقف کردم
علی صبیانکم یا ایهاالناس .

سوزنی (از اوبهی ).


کیری دارم که نام دارد نیمور
همچون پفک عقیق کش مهره بلور.

سوزنی (از اوبهی ).


کون عدو را دریغ باشد از آن کیر
باد به نیمور من عدوش گرفتار.

سوزنی .


نیمور من جماع به منصب کند همی
از وی بپرس کاین به چه موجب کند همی .

؟ (از صحاح الفرس ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
نیمور. [ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی دهستان نیمور بخش حومه ٔ شهرستان محلات در 11هزارگزی جنوب محلات ، متصل به جاده ٔ دلیجان به محلات و در دامنه ...
نیمور. [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهپر بخش مرکزی شهرستان نوشهر. در 24هزارگزی جنوب نوشهر، درمنطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و دارای ...
نیم‌وَر یا نیمه‌ور شهری مهم و تاریخی است [۱۰]، که در بخش مرکزی شهرستان محلات استان مرکزی ایران قرار دارد. نیم‌ور در ۲۵۰ کیلومتری جنوب تهران و مابین را...
نیم ور. [ وَ ] (ص مرکب ) کج . متمایل . مایل .- نیم ور شدن ؛ کج و مایل شدن به طرفی .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.