۲,۱۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۴ ثانیه
بی بند و بار (بَ دُ) (ص مر.) لاابالی، بی قید. فرهنگ فارسی معین.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
مَشی و مَشیانه. (در افسانه آفرینش ایرانی معادل آدم و حوا). نخستین جفتِ بشر در تاریخِ اساطیری ایران و از نطفهٔ کیومرث هستند که پس از کشته شدنِ وی بهدس...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
یک و یکدانه . [ ی َ / ی ِ ک ُ ی َ / ی ِ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب )یکی یکدانه . یگانه . پسر یا دختر منحصربه فرد خانواده .(یادداشت مؤلف ). رجوع به یگان...
ناکام و کام . [ م ُ ] (ترکیب عطفی ، ق مرکب ) خواه و مخواه . (انجمن آرا). خواه و ناخواه . طوعاً او کرهاً : بر تو موکلند بدین راه ، روز و شب بایدت...
مرد و مردانه . [ م َ دُ م َ ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ، از اتباع ) روشن . صریح . بی پرده . بی بیم و هراس . در نهایت صراحت و شجاعت . (یادداشت مرحوم دهخ...
نهار و ناشتا. [ ن َ رُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) صبح هیچ نخورده . (یادداشت مؤلف ).
نشیب و فراز. [ ن ِ / ن َ ب ُ ف َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) پست و بالا. دشت و کوه . سهل و جبل : رسیدند زی شهر چندان فرازسپه خیمه زد در نشیب ...