وارث
نویسه گردانی:
WʼRṮ
وارث . [ رِ ] (اِخ ) شیخ محمد وارث اﷲآبادی که مرید خلیفه قطب الدین مصیب اﷲآبادی و همراه پیر خود به سال 1106 به حج رفت و پس از بازگشت در وطن خود گوشه نشین شد و در همانجا درگذشت . این ابیات از اوست :
چون عندلیب گرچه بود ناله کار ما
آگه نشد گلی ز غم روزگار ما
بر چرخ رفت و تا سر دامان او نرفت
گردی که شد بلند ز خاک مزار ما
وارث ز فیض صحبت استاد من مصیب
باری رسیده است بانجام کار ما.
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
وارس . [ رِ ](پسوند) در ترکیب ذیل وارس به معنی منش و «وار» است :شاه وارس به معنی شاه منش ، شاه وار. (یادداشت مؤلف ).