وازع
نویسه گردانی:
WʼZʽ
وازع . [ زِ ] (ع ص ، اِ) بازدارنده . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مانع. رادع : نه سطوت و صولت مانع آمد و نه شکر و عدت وازع توانست گشت . (جهانگشای جوینی ). طایفه ای را قضای آسمانی از صلح وازع و زمره ای را هوای چنگیزخانی از محاربت مانع. (جهانگشای جوینی ). در هر خانه بیگانه ای و در هر منزلی مولی نه خوف خالق وازع و نه ملامت و شرم از خلایق رادع . (جهانگشای جوینی ). || زجرکننده . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سگ از آنرو که گرگ را از حشم بازمیدارد. (از اقرب الموارد) (المنجد). سگ بدان جهت که گرگ را ازگوسفند باز دارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کسی که امور سپاه را اداره میکندو بلایا را از آنها دفع میکند. (از منتهی الارب ). سالار لشکر مهتمم امورات آن . (منتهی الارب ). سرهنگ و سالارلشکر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آن که در جلو صف می آید و اصلاح آن نموده و پیش و پس میکند. (ناظم الاطباء). || سلطان . (غیاث اللغات )(ناظم الاطباء). پادشاه بازدارنده از محارم او تعالی . (منتهی الارب ). || حاکم . (غیاث اللغات ). حاکم که مردم را از محارم بازدارد. (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
این واژه عربی و اسم فاعل وضع می باشد و پارسی آن اینهاست: سَرگاک (سرگ = وضع + پسوند فاعلی اک)، چیتاپاک (چیتاپ = وضع + پسوند اک)
واضع چهارکتاب . [ ض ِ ع ِ چ َ ک ِ ] (اِخ ) حق تعالی که تورات بر موسی علیه السلام و زبور بر داود علیه السلام و انجیل بر عیسی (ع ) و قرآن بر م...