اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وازع

نویسه گردانی: WʼZʽ
وازع . [ زِ ] (ع ص ، اِ) بازدارنده . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مانع. رادع : نه سطوت و صولت مانع آمد و نه شکر و عدت وازع توانست گشت . (جهانگشای جوینی ). طایفه ای را قضای آسمانی از صلح وازع و زمره ای را هوای چنگیزخانی از محاربت مانع. (جهانگشای جوینی ). در هر خانه بیگانه ای و در هر منزلی مولی نه خوف خالق وازع و نه ملامت و شرم از خلایق رادع . (جهانگشای جوینی ). || زجرکننده . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سگ از آنرو که گرگ را از حشم بازمیدارد. (از اقرب الموارد) (المنجد). سگ بدان جهت که گرگ را ازگوسفند باز دارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کسی که امور سپاه را اداره میکندو بلایا را از آنها دفع میکند. (از منتهی الارب ). سالار لشکر مهتمم امورات آن . (منتهی الارب ). سرهنگ و سالارلشکر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آن که در جلو صف می آید و اصلاح آن نموده و پیش و پس میکند. (ناظم الاطباء). || سلطان . (غیاث اللغات )(ناظم الاطباء). پادشاه بازدارنده از محارم او تعالی . (منتهی الارب ). || حاکم . (غیاث اللغات ). حاکم که مردم را از محارم بازدارد. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
وازع . [ زِ ] (اِخ ) جد ابوداود محمدبن الحسن بن الوازع الجمال الوازعی مروزی محدث . (از لباب الانساب ).
وازع . [ زِ ] (اِخ ) جد احمدبن یحیی بن وازع بن غالی بن کثیرالبلخی محدث است . (از لباب الانساب ).
وازع . [ زِ ] (اِخ ) از صحابیان که پسرش ذریح از وی روایت کرده است . (تاج العروس ).
وازع . [ زِ ] (اِخ ) وازع البغدادی جد محمدبن نصربن حمید محدث است . رجوع به وازعی محمدبن نصربن حمید شود.
وازع . [ زِ ] (اِخ ) وازع بن زراغ ۞ که ابن الوازع نیزخوانده شده . از صحابه است . ابوبکربن علی الذکوانی در معجم الصحابه از وی یاد کرده ...
وازع . [ زِ ] (اِخ ) وازع بن عبداﷲالکلاعی از تابعان است . (از تاج العروس ) (از منتهی الارب ).
واضع. [ ض ِ ] (ع ص ) نهنده ٔ چیزی در جائی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سازنده . (ناظم الاطباء). بناکننده . || آفریننده . پیداکننده . (آنندر...
واضع. [ ض ِ ] (اِخ ) روستائی در یمن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مخلافی است در یمن . (معجم البلدان ).
واذع . [ ذِ ] (ع ص ) آب روان . (از اقرب الموارد). آب پیوسته روان . || هر آب که بر سنگلاخ روان باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
وازا. (اِخ ) ۞ نام یکی از خاندانهای سلطنتی سوئد است که اهل اوپلاند ۞ بود. مؤسس این سلسله گوستاو اریکسن ۞ بود. وی منسوب به یکی از...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.