گفتگو درباره واژه گزارش تخلف وازع نویسه گردانی: WʼZʽ وازع . [ زِ ] (اِخ ) وازع بن زراغ ۞ که ابن الوازع نیزخوانده شده . از صحابه است . ابوبکربن علی الذکوانی در معجم الصحابه از وی یاد کرده است . (تاج العروس ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه واژه معنی وازع وازع . [ زِ ] (ع ص ، اِ) بازدارنده . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مانع. رادع : نه سطوت و صولت مانع آمد و نه شکر و عدت وازع توان... وازع وازع . [ زِ ] (اِخ ) جد ابوداود محمدبن الحسن بن الوازع الجمال الوازعی مروزی محدث . (از لباب الانساب ). وازع وازع . [ زِ ] (اِخ ) جد احمدبن یحیی بن وازع بن غالی بن کثیرالبلخی محدث است . (از لباب الانساب ). وازع وازع . [ زِ ] (اِخ ) از صحابیان که پسرش ذریح از وی روایت کرده است . (تاج العروس ). وازع وازع . [ زِ ] (اِخ ) وازع البغدادی جد محمدبن نصربن حمید محدث است . رجوع به وازعی محمدبن نصربن حمید شود. وازع وازع . [ زِ ] (اِخ ) وازع بن عبداﷲالکلاعی از تابعان است . (از تاج العروس ) (از منتهی الارب ). واضع واضع. [ ض ِ ] (ع ص ) نهنده ٔ چیزی در جائی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سازنده . (ناظم الاطباء). بناکننده . || آفریننده . پیداکننده . (آنندر... واضع واضع. [ ض ِ ] (اِخ ) روستائی در یمن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مخلافی است در یمن . (معجم البلدان ). واذع واذع . [ ذِ ] (ع ص ) آب روان . (از اقرب الموارد). آب پیوسته روان . || هر آب که بر سنگلاخ روان باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). وازا وازا. (اِخ ) ۞ نام یکی از خاندانهای سلطنتی سوئد است که اهل اوپلاند ۞ بود. مؤسس این سلسله گوستاو اریکسن ۞ بود. وی منسوب به یکی از... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود