اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

واضع

نویسه گردانی: WʼḌʽ
واضع. [ ض ِ ] (اِخ ) روستائی در یمن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مخلافی است در یمن . (معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
واضع. [ ض ِ ] (ع ص ) نهنده ٔ چیزی در جائی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سازنده . (ناظم الاطباء). بناکننده . || آفریننده . پیداکننده . (آنندر...
این واژه عربی و اسم فاعل وضع می باشد و پارسی آن اینهاست: سَرگاک (سرگ = وضع + پسوند فاعلی اک)، چیتاپاک (چیتاپ = وضع + پسوند اک)
واضع چهارکتاب . [ ض ِ ع ِ چ َ ک ِ ] (اِخ ) حق تعالی که تورات بر موسی علیه السلام و زبور بر داود علیه السلام و انجیل بر عیسی (ع ) و قرآن بر م...
واذع . [ ذِ ] (ع ص ) آب روان . (از اقرب الموارد). آب پیوسته روان . || هر آب که بر سنگلاخ روان باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
وازع . [ زِ ] (ع ص ، اِ) بازدارنده . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مانع. رادع : نه سطوت و صولت مانع آمد و نه شکر و عدت وازع توان...
وازع . [ زِ ] (اِخ ) جد ابوداود محمدبن الحسن بن الوازع الجمال الوازعی مروزی محدث . (از لباب الانساب ).
وازع . [ زِ ] (اِخ ) جد احمدبن یحیی بن وازع بن غالی بن کثیرالبلخی محدث است . (از لباب الانساب ).
وازع . [ زِ ] (اِخ ) از صحابیان که پسرش ذریح از وی روایت کرده است . (تاج العروس ).
وازع . [ زِ ] (اِخ ) وازع البغدادی جد محمدبن نصربن حمید محدث است . رجوع به وازعی محمدبن نصربن حمید شود.
وازع . [ زِ ] (اِخ ) وازع بن زراغ ۞ که ابن الوازع نیزخوانده شده . از صحابه است . ابوبکربن علی الذکوانی در معجم الصحابه از وی یاد کرده ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.