اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

واسط

نویسه گردانی: WʼSṬ
واسط. [ س ِ ] (اِخ ) کوهی است بر سر راه منی که گدایان در آنجا می نشینند. (از معجم البلدان ). در اسفل حمیره العقیه میان مأزمین که مساکین قصد آنجا می کنند. (منتهی الارب ). یا واسط نام دو کوه است که نزدیک عقبه واقع است . (از منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۱.۵۰ ثانیه
واسط. [ س ِ ] (اِخ ) منزلی است از بنی قشیر. (منتهی الارب ). از منازل بنی قشیر است . (از معجم البلدان ).
واسط.[ س ِ ] (اِخ ) دهی به دجیل . (منتهی الارب ). قریه ای است به دجیل در سه فرسنگی بغداد. (از معجم البلدان ).
واسط. [ س ِ ] (اِخ ) دهی است نزدیک مکه از وادی نخله . (منتهی الارب ). و قریه ای است بین بطن مرّ و وادی نخله و آن را نخلستان است . (از مع...
واسط. [ س ِ ] (اِخ ) دهی است در حله ٔ مزیدیه که ابوالنجم عیسی بن فاتک منسوب بدانجااست . (منتهی الارب ). دهکده ای است نزدیک مطیرآباد در حله...
واسط. [ س ِ ] (اِخ ) دهی است در طوس و آن را واسط الیهود نیز نامند و محمدبن حسین واعظ فرضی منسوب به آن است . (از منتهی الارب ).
واسط. [ س ِ ] (اِخ ) جاییست در مکه و گویند در پایین جمرةالعقبه بین مأزمین واقع است . (از معجم البلدان ).
واسط. [ س ِ ] (اِخ ) دهی است به نهرالملک . (منتهی الارب ). دهی در ساحل نهرالملک که وقف به بیمارستان عضدی و درچهار فرسخی بغداد واقع بوده ...
واسط. [ س ِ] (اِخ ) قلعه ای است مر بنی سمیر را. (منتهی الارب ).
واسط بلخ . [ س ِ طِ ب َ] (اِخ ) از دهکده های بلخ است . (از معجم البلدان ).
واسط نجد. [ س ِ طِ ن َ ] (اِخ ) نام موضعی است مذکور در شعر ذیل از خداش بن زهیر شاعر عرب : عفا واسط اکلاؤه فمحاضره الی حیث نهیاسیله فصدائره ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.