واسطه
نویسه گردانی:
WʼSṬH
واسطه . [ س ِ طَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان های زرند کرمان که در 15 هزارگزی شمال شرقی زرند و چهار هزارگزی مغرب راه مالرو زرند به رفسنجان قرار دارد و دارای 17 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
واسطه ٔ عقد نجوم . [ س ِ طَ / طِ ی ِ ع ِ دِ ن ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آفتاب . (ناظم الاطباء). کنایه از آفتاب عالمتاب است . (برهان ) (آنندراج...
واسطة. [ س ِ طَ ](ع ص ، اِ) مؤنث واسط. واسطه . رجوع به واسطه شود.