اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

واشی

نویسه گردانی: WʼŠY
واشی . (ع ص ) نعت فاعلی از وشی . (اقرب الموارد). سخن چین . (ناظم الاطباء). نمّام :
تا بود صبح واشی و نمام
تا بود باد ساعی و غماز.

مسعودسعد.


|| دروغگو. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || بسیارفرزند. (از اقرب الموارد). مرد بسیارفرزند. || ستور بسیاربچه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بافنده . (از اقرب الموارد). بافنده ٔجامه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سکه زن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کاونده ٔ کان جهت زر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نگارین کننده ٔ جامه . (ناظم الاطباء). صورت دیگر واشی در عربی واش است و جمع آن واشون و وشاة است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
واشی . (پسوند) پسوند مکان چنانکه در اسپی واشی ، تنگ واشی ، روواشی . (از یادداشت مؤلف ).
واشی. (ص. فا.). «واش» در زبان مازندرانی یعنی چمن. واشی=پر چمن، سبز، پوشیده از مرغ، چمن پوش.
عمر واشی . [ ع ُ م َ رِ ] (اِخ ) ابن اسحاق واشی ، مکنی به ابوجعفر. از بزرگان لاهور بوده است و نام او در این لغت نامه «جعفربن اسحاق ...» ذکر ...
اسپی واشی . [ اِ ] (اِخ ) یکی از نواحی ساری . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 122 بخش انگلیسی ).
ابوجعفر واشی . [ اَ ج َ ف َ رِ ] (اِخ ) جعفربن (اِخ ) اسحاق واشی قاینی لاهوری . شاعری ایرانی از مردم قاین . عوفی گوید که : شرف الدین احمد ادی...
واشی لاهوری . [ ی ِ ] (اِخ ) ابوجعفر عمربن اسحاق از مردم لاهور است . بعضی وی را از قاین دانسته اند. مؤلف مجمع الفصحاء درباره ٔ او چنین آرد: ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.