اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وافی

نویسه گردانی: WʼFY
وافی . (ع ص ) وفاکننده به عهد. نگهبان عهد. (از اقرب الموارد). باوفا. راست . صادق . آنکه به شرط و عهد خود وفا کند. (ناظم الاطباء) :
ایا رسم و اطلال معشوق وافی
شدی زیر سنگ زمانه سحیقا.

منوچهری .


ز آب تتماجی که دادش ترکمان
آن چنان وافی شده ست و پاسبان .

مولوی .


بر عدم باشد نه بر موجود مست
زآنکه معشوق عدم وافی تر است .

مولوی .


|| تمام . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). کامل . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رسان . (منتهی الارب ). رسان . (مؤلف ). بس . بسنده . شافی :
خواندن بی معنی نپسندیی
گر خردت کامل و وافیستی .

ناصرخسرو.


وافی و مبارک چو دم عیسی ِ مریم
عالی و بیاراسته چون گنبد اخضر.

ناصرخسرو.


اهل تمیز را اندک از بسیار کافی بود و رمزی در تقریر فضایل و مآثر وافی و شافی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 257).
- درهم وافی ؛ درهم درست و کامل .
|| بسیار. (مؤلف ). || باکفایت . لایق : امیر گفت مشرفی می باید بلخ و تخارستان را وافی و کافی و ترااختیار کرده ایم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 141). || پیمانه ٔ وافی ؛ پیمانه ٔ پر. (ناظم الاطباء). || میزان . عدل . درست . (از اقرب الموارد). || (در اصطلاح عروض ) بیتی باشد که تجزیت بدان راه نیافته باشد یعنی هیچ از آنچه در اصل دائره باشد کم نکرده باشند. (از المعجم ). || (اِ) یک درم و چهار دانگ . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). یک درهم و چهار دانگ درهم و یا یک درهم و دو دانگ و یا معادل یک مثقال . (مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
وافی . (اِخ ) (مولانا...) از شعرای همزمان امیرعلیشیر نوائی در قرن نهم که در ترجمه ٔ مجالس النفائس درباره ٔ وی چنین آمده است : «عطار است و ...
وافی . (اِخ ) نصربن احمدبن اسماعیل امیر معروف سامانی . رجوع به نصربن احمد سامانی و احوال و اشعار رودکی نوشته ٔ سعید نفیسی شود.
وافی الحسب . [ فِل ْ ح َ س َ ] (ع ص مرکب ) کسی که در شرف و مال و دین و علم و دیگر کمالات کامل باشد. (غیاث اللغات ).
وافی عنایت . [ ع ِ ی َ ] (ص مرکب ) کامل عنایت . دارای عنایت تمام : و آیت وافی عنایت فضل اﷲ المجاهدین علی القاعدین [ قرآن 95/4 ] مؤید این ...
وافی هروی . [ ی ِ هَِ رَ ] (اِخ ) وافی عطار از شعرای قرن دهم است . رجوع به مجالس العشاق و فرهنگ سخنوران شود.
وافی دهلوی . [ ی ِ دِ ل َ ] (اِخ ) میرزا حاتم بیگ از شعرای فارسی زبان ساکن هند در قرن دوازده است و صاحب تذکره ٔ صبح گلشن درباره ٔ وی چنین ...
وافی کشمیری . [ ی ِ ک َ ] (اِخ ) از شعرای فارسی ساکن هند است که صاحب تذکره ٔصبح گلشن درباره ٔ وی چنین آرد: «محمد طیب کشمیری طیب انفاسش ...
وافی تبریزی . [ ی ِ ت َ ] (اِخ ) از اصیل زادگان تبریز است . در صغر سن به کسب فضایل و کمال توجه پیدا کرده . حاوی فنون استعداد گشت و در ابتدای...
وافی اﷲآبادی . [ ی ِ اَل ْ لاه ] (اِخ ) محمد عبدالغفور خلف منشی ظهور احمدبن شیخ عبدالواحد. از شعرای فارسی ساکن هند که در قرن سیزده و چهارد...
وافی اصفهانی . [ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) مصطفی معظم فرزند علیرضا از شاعران قرن سیزدهم و چهاردهم . (از فرهنگ سخنوران دکتر خیامپور).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.