وأن
نویسه گردانی:
WʼN
وأن . [ وَءْن ْ ] (ع ص ) پهن . عریض . (از منتهی الارب ). هر چیز عریض . (از اقرب الموارد). || مرد پهن تن . (منتهی الارب ). رجل عریض . و هی وأنة. (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
وان .(پسوند) بان . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). به معنی محافظت و نگاهبانی . || نگهبان . نگاهدارنده . حارس . و محافظت کننده . همچو گله وان و دشتوان...
وان . (روسی ، اِ) ظرف بزرگ فلزی یا چینی که در حمام نصب کنند ودر آن بدن را شستشو دهند. (از فرهنگ فارسی معین ).
وان . (اِخ ) نام شهری است در ترکیه ، واقع در فلات ارمنستان در ساحل شرقی دریاچه ٔ وان . (دائرة المعارف اسلامی از حاشیه ٔ برهان ). نام ولایتی ...
وان . (اِخ ) دریاچه ای است به آسیای صغیر. بحیره ٔ ارجیش . بحیره ٔ طِریخ (به مناسبت ماهی طِریخ که در آنجا بسیار است ) .
وان. مخفف و+آن. وان=وآن. دَر کارِ گُلاب و گُل حکم اَزَلی این بود کاین شاهد بازاری وان پَردِه نشین باشَد حافظ
تایی وان . (اِخ ) ۞ نامی است که ژاپنیها به «فرمز» میدهند. رجوع به «فرمز» شود.
گوگل وان . [ گ َ / گُو گ َ ](ص مرکب ، اِ مرکب ) گوگل بان . رجوع به گوگل بان شود.
ماده وان . [ دَ / دِ ] (اِخ ) دهی به چهار فرسخی مغرب شهر داراب . (از فارسنامه ٔ ناصری ص 202).
مرهش وان . [ م َ هَِ ] (اِ) از ماههای بابلی است مطابق با ماه نوامبر. درباره ٔ کوروش کبیر گویند در سوم ماه مرهش وان بابلی یا نوامبر 529 ق .م ...
دیده وان . [ دی دَ / دِ ] (اِ مرکب ) (از: دیده + وان = بان ) دیدوان . دیدبان . دیده بان . (آنندراج ).