ودع
نویسه گردانی:
WDʽ
ودع . [ وَ ] (ع اِ) قبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گور. (ناظم الاطباء). رجوع به ودیع شود. || محوطه ای که گرداگرد گور باشد. (منتهی الارب ). گور یا محوطه ٔ گرداگرد آن . (آنندراج ) (اقرب المورد). || کلاکموش . وَدَع . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || هدف . (از اقرب الموارد). غرض . (اقرب الموارد). ج ، ودوع . (از اقرب الموارد). || مهره های سفید یا صدف که از دریا استخراج کنند و برای دفع چشم زخم به خود آویزند. (اقرب الموارد). رجوع به ودع شود. || (مص ) بدرود کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وداع نمودن در وقت کوچ کردن . (ناظم الاطباء). || جامه را در جامه ٔ دیگر نهادن و نگاه داشتن آن را در آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || ساکن و مستقر شدن . (از اقرب الموارد). || آرامش یافتن . (اقرب الموارد). || ترک کردن و سپردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و قرائت شده است بطور شاذ ماوَدَعَک َربک . (منتهی الارب ). دست بداشتن . (المصادر زوزنی ).
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ودع . [ وَ دَ ] (ع اِ) یربوع . (اقرب الموارد). کلاکموش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و آن موش دشتی و صحرایی است . (منتهی الارب ). || صدف...
ودع . [ وَ دَ ] (اِخ ) (ذات الَ ...) رجوع به ذات الودع شود.
ودا. [ وِ ] (اِخ ) وداس . بر مجموعه ٔ کتب مقدس چهارگانه ٔ هندوان اطلاق میشود. اول را ریگ مینامند، دوم یاجور، سوم ساما، چهارم اتاروان . کتاب ...
وداء. [ وَدْءْ ] (ع مص ) برابر کردن . || به بدی و زشتی فراگرفتن کسان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || برآوردن اسب نره را تا کمیز اندازد یا...
وداء. [ وَ دَءْ ] (ع اِمص )هلاکی . (منتهی الارب ). هلاک . || (مص ) سپری گردیدن اخبار بر کسان و منقطع شدن . (اقرب الموارد).
ریگ ودا. [ وِ ] (اِخ ) جزو اول از چهار جزو «ودا» کتاب مقدس برهمنان ، قدیمترین اثر ادبی هندی به زبان سنسکریت است . (یادداشت مؤلف ). وداس مجم...
اثروا ودا. (Atharva-veda) آخرین از چهار ودا، یا ودای چهارم ، از کتب مقدس هندوان. مجموعه ای است از اوراد و اذکاری در سحر و طلسم. هریک از این سروده...