اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ودع

نویسه گردانی: WDʽ
ودع . [ وَ دَ ] (ع اِ) یربوع . (اقرب الموارد). کلاکموش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و آن موش دشتی و صحرایی است . (منتهی الارب ). || صدف سوخته . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). سفیدمهره را گویند و آن نوعی از صدف است که عوام گوش ماهی گویند و بعضی گفته اند که مهره ای است سفید و از دریا برمی آید و آن را به فارسی کجک میخوانند و توتیای اکبر همان است . و آن را بسوزندو در داروهای چشم به کار برند. گویند عربی است . (برهان ) (آنندراج ). ۞ رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن و مخزن الادویه شود. بادمهره . سفیدمهره . گوش ماهی . (بحر الجواهر). صدف خرد که به جای نقود در هند متداول بوده است . (اخبار الصین و الهند ص 13). واحد آن ودعه . ج ِ، ودعات . (اقرب الموارد). || ج ِ ودعة و آن شبه سپید است که از دریا برآرند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به ودعة شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۱.۴۷ ثانیه
ودع . [ وَ ] (ع اِ) قبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گور. (ناظم الاطباء). رجوع به ودیع شود. || محوطه ای که گرداگرد گور باشد. (منتهی الارب ). ...
ودع . [ وَ دَ ] (اِخ ) (ذات الَ ...) رجوع به ذات الودع شود.
ودا. [ وِ ] (اِخ ) وداس . بر مجموعه ٔ کتب مقدس چهارگانه ٔ هندوان اطلاق میشود. اول را ریگ مینامند، دوم یاجور، سوم ساما، چهارم اتاروان . کتاب ...
وداء. [ وَدْءْ ] (ع مص ) برابر کردن . || به بدی و زشتی فراگرفتن کسان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || برآوردن اسب نره را تا کمیز اندازد یا...
وداء. [ وَ دَءْ ] (ع اِمص )هلاکی . (منتهی الارب ). هلاک . || (مص ) سپری گردیدن اخبار بر کسان و منقطع شدن . (اقرب الموارد).
ریگ ودا. [ وِ ] (اِخ ) جزو اول از چهار جزو «ودا» کتاب مقدس برهمنان ، قدیمترین اثر ادبی هندی به زبان سنسکریت است . (یادداشت مؤلف ). وداس مجم...
اثروا ودا. (Atharva-veda) آخرین از چهار ودا، یا ودای چهارم ، از کتب مقدس هندوان. مجموعه ای است از اوراد و اذکاری در سحر و طلسم. هریک از این سروده...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.