اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وزر

نویسه گردانی: WZR
وزر. [ وِ ] (ع اِ) بزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بار گناه .(دهار). اثم . (المنجد) (اقرب الموارد) :
هیچ وازر وزر غیری برنداشت
هیچکس ندرود تا چیزی نکاشت .

مولوی .


|| گرانی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (آنندراج ). ثقل . (المنجد). || سلاح و ساز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). والمراد باثقال الحرب الاَّلة و السلاح . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پشتواره ٔ جامه ٔ کلان . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). بسته ٔ لباس . (یادداشت مرحوم دهخدا). || تنگ بار گران . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنچه بر پشت بردارند. (ناظم الاطباء). حمل ثقیل . (اقرب الموارد). ج ، اوزار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). بار گران . (ناظم الاطباء) :
وزر او و وزر چون او صدهزار
نیست گرداند خدا از یک شرار.

مولوی .


|| نکبت و وبال و گناه . (ناظم الاطباء) .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۹ ثانیه
وزر. [ وِ ] (ع مص ) بر پشت برداشتن بار. (ناظم الاطباء). برداشتن بار را بر پشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بار کسی برداشتن . (ترجمان علامه ٔ ج...
وزر. [ وَ ] (ع مص ) وِزر. بزه مند گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). به گناه گرفتار شدن .(ناظم الاطباء). || بار کسی برداشتن . (ترجمان ع...
وزر. [ وَ زَ ] (ع اِ) کوه بلند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || پناه جای . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). پن...
وزر. [ وَ زِ ] (ع ص ) وازر : پای در کند و دست در زنجیراین چنین کس وزر بود نه وزیر. نظامی .رجوع به وازر شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
وزر و وبال . [ وِ رُ وَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نکبت و عاقبت بد. بدفرجامی : و آنهمه وزر و وبال به بوالحسن عراقی و دیگران بازگشت . (تاریخ ...
وضر. [ وَ ض َ ] (ع مص ) ریمناک شدن . (منتهی الارب ). || شوخگین شدن . چرکین گردیدن آب از شستن کاسه در آن . || آلوده ٔزعفران گردیدن . (منتهی...
وضر. [ وَ ض َ ] (ع اِ) ریم و چرک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || چربش و چرک شیر. || آب شسته ٔ مشک و کاسه و مانند آن . (منتهی...
وضر. [وَ ض ِ ] (ع ص ) ریمناک و چرکین . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): فلان وضر الاخلاق ؛ ای فی اخلاقه وضر. (از اقرب الموارد). ...
وظر. [ وَ ظَ ] (ع مص ) فربه گردیدن و پرگوشت شدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.