اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وشاق

نویسه گردانی: WŠAQ
وشاق . [ وِ ] (اِ) به کسر واو، خبر خوش و هر چیز که حضور آن خوش آیند و مطلوب باشد. || جامه ٔ ساده ٔ بی آستر. || نام حیوانی است که آن را سیاه گوش نیز گویند. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
وشاق .[ وَ ] (ع اِ) شیر اندک . || (ص ) سپری شونده و رونده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
وشاق . [ وَش ْ شا ] (ع ص ) رونده و سپری شونده . (اقرب الموارد).
وشاق . [ وُ / وِ ] (ترکی ، اِ) اشاق . اوشاق . اوشاخ . معرب ، وشاقی . اوشاقی . غلام بچه . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). طفل و کودک . (...
وشاق : (بضم واو) مأخوذ از ترکی ، اوشاق ، غلام ، پسر ، غلام بچه . مثال از سعدی : نماند از وضاقان گردن فراز کسی در قفای ملک جز...
وشاق باشی . [ وِ / وُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) رئیس وشاقان . غلام باشی . (فرهنگ فارسی معین ) : و چون یک سال خدمت کرد(ی ) وشاق باشی با حاجب بگف...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.