اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وشق

نویسه گردانی: WŠQ
وشق . [ وَ ش َ ] (اِ) ۞ جانوری است در ترکستان شبیه به روباه ، پوست او را پوستین سازند، گویند هرکه پوستین وشق بپوشد از علت بواسیر ایمن باشد. (ناظم الاطباء) (برهان ). حیوانی است بسیار کوچکتر از پلنگ ، در رنگ و شکل مثل آن و دنباله ٔ آن کمتر از شبری ، و در تنکابن «پلنگ مول » نامند و در خواص مانند پلنگ و لباس پوست او معین باه و مقوی کمر و مانع عُروض بواسیر و موی سوخته ٔ او جهت جراحات مزمنه نافع است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ازتحفه ٔ حکیم مؤمن ). یکی از گونه های سیاه گوش . (فرهنگ فارسی معین ). جانوری است در ترکستان برابر روباه سفیدرنگ که داغهای سیاه بر آن باشد. (غیاث اللغات ) : از کسوت ها... خزها و پوستهای روباه و سمور وپوست بره و وشق باید پوشید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
وشق به کیش چو این قصه گفت گرمانه
ز خشم بر تن وی موی گشت چون خنجر.

نظام قاری .


- وشق نیفه ؛ پوستین وشق . (فرهنگ فارسی معین ) :
وشق نیفه هایی چو برگ بهار
بنفشه بر او ریخته صدهزار.

(فرهنگ فارسی معین از گنجینه ٔ گنجوی ص 365).


رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن و مخزن الادویه و مفردات داود ضریر انطاکی شود.
|| نوعی از پوستین ، و آن در اصل جانوری است . (غیاث اللغات ) :
تا گریزی از وشق هم از حریر
زو پناه آری بسوی زمهریر.

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
وشق . [ وَ ] (ع مص ) قدید کردن گوشت را. || نیزه زدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شتافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ن...
وشق . [ وُ ش ُ ] (ترکی ، اِ) غلام ساده رو. (غیاث اللغات ). و ظاهراًمخفف وشاق است . (غیاث اللغات ). رجوع به وشاق شود.
وشق . [ وُش ْ ش َ ] (معرب ، اِ) شلم . نباتی است مانند خیار، و این لغتی است در اشق یا اشه . گیاهی است ، معرب است . (منتهی الارب ) (از آنندراج ...
وشق دار. [ وَ ش َ ] (نف مرکب )سرهنگ سوار بدون ابواب جمعی . وشقی . (ناظم الاطباء).
وشغ. [ وَ ] (ع ص ) اندک . قلیل . (از اقرب الموارد). || (مص ) انداختن کمیز را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.