اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وعی

نویسه گردانی: WʽY
وعی . [ وَ عی ی ] (ع ص ) فرس وعی ؛ اسب درشت اندام سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || حافظ زیرک و دانا. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
وای وای . (صوت مرکب ) شبه جمله ای است دال بر تألم و افسوس و درد و نظایر آن : وایه ٔ جامی همین لعلت بودگر نیاید وایه ٔ او، وای وای . جامی ...
ای وای . [ اَ / اِ ] (صوت ) دریغا. حسرتا : بر مهر چرخ و شیوه ٔ او اعتماد نیست ای وای بر کسی که شد ایمن ز مکروی .حافظ.
وای کرت . [ ] (اِخ ) کابل را گویند که یکی از شانزده مملکت اوستائی است . (ایران باستان ص 156).
شو و آی . [ ش َ / ش ُ وُ ] (اِمص مرکب ) آی و شو. آمد و شد. (یادداشت مؤلف ) : تا کی این رنج ره و گرد سفروین تکاپوی دراز و شو و آی . فرخی .نیز...
رفت و آی . [ رَ ت ُ ] (اِ مرکب ) اختلاف . (یادداشت مؤلف ). رفت و آمد. (تحفه ٔ اهل بخارا). رجوع به رفت و آمد شود.
وای وای کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شیون و زاری کردن و سخت نالیدن : زن او پیش آمد، ساره ، و بانگ همی کرد، وای وای و ولوله همی کرد. (تفس...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.