اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وقط

نویسه گردانی: WQṬ
وقط. [ وَ ] (ع مص ) افکندن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیفکندن . (تاج المصادر بیهقی ). || برجستن خروس بر ماده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گران گردانیدن شیر کسی را. || گران کردن کسی را به ضرب . (منتهی الارب ) (آنندراج )(اقرب الموارد). || (اِ) گو در زمین درشت ، یا گو که آب گرد آید در وی . ج ، وِقاط، اِقاط. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
وقت . [ وَ ] (ع اِ) هنگام . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). و آن مقداری است از روزگار و بیشتر در زمان گذشته به کار رود و جمع آن اوق...
وقت . [ وَ ] (ع مص ) هنگام معین کردن . (از اقرب الموارد)(منتهی الارب ) (آنندراج ). هنگام پدید کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن عل...
این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: ژمن žamn (سغدی)، آیو ãyo (اوستایی)، گاپ gâp (کردی: gâf) ****علی محمد عالیقدر 09163657861
هم وقت . [ هََ وَ ] (ص مرکب ) هم عصر. هم عهد.
بی وقت . [ وَ ] (ص مرکب ) (از: بی + وقت ) بی هنگام . (آنندراج ). بی گاه . بی موقع. نابهنگام . نابگه : همچنان خرد نه ای تو که ندانی بد و نیک ناز...
وقت وقت . [ وَ وَ ] (ق مرکب ) گاه . گاه گاه . بعض اوقات . رجوع به ترکیبهای وقت شود.
وقت یاب . [ وَ ] (نف مرکب ) وقت یابنده . آنکه فرصت و موقع به دست آورد. || پیداکننده و نشان دهنده ٔ وقت .
پنج وقت .[ پ َ وَ ] (اِ مرکب ) اوقات خمسه ٔ نماز : خاقان اکبر آنکه دو عید است در سه بعدشش روز و پنج وقت ز چار اصل گوهرش .خاقانی .
هیچ وقت . [ وَ ] (ق مرکب ) هرگز. هیچ گاه : چو من دستگه داشتم هیچ وقت زبان مرا عادت «نه » نبود. مسعودسعد (دیوان ص 123).ای بزرگی که مثل تونن...
تنگی وقت کم بود زمان محدودیت زمانی داشتن محدود بودن وقت وقت کافی نداشتن
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.