اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وقط

نویسه گردانی: WQṬ
وقط. [ وَ ] (ع مص ) افکندن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیفکندن . (تاج المصادر بیهقی ). || برجستن خروس بر ماده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گران گردانیدن شیر کسی را. || گران کردن کسی را به ضرب . (منتهی الارب ) (آنندراج )(اقرب الموارد). || (اِ) گو در زمین درشت ، یا گو که آب گرد آید در وی . ج ، وِقاط، اِقاط. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۲.۹۶ ثانیه
وقت شناس . [ وَ ش ِ ] (نف مرکب ) وقت شناسنده . موقع شناس . (یادداشت مرحوم دهخدا). کسی که زمان و موقع هر کاری را می شناسد. مقابل وقت ناشناس و ...
وقت شناسی . [ وَ ش ِ ] (حامص مرکب ) شناسائی زمان و موقع هر کار. موقعشناسی . || علم به ساعات و فصول و ازمنه . وقت شناسی یکی از مقدمات نمازاس...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
وقت آمدن . [ وَ م َ دَ ] (مص مرکب ) اجل فرارسیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). کنایه از رسیدن مرگ است : چو وقت آمد نماند آن پادشائی به کاری نام...
وقت نشناس . [ وَ ن َ ] (نف مرکب ) وقت نشناسنده . وقت ناشناس . رجوع به وقت ناشناس شود.
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: کالاکشپ kâlâkŝep (سنسکریت: kâlakŝepa)**** فانکو آدینات 09163657861
از آن وقت . [ اَ وَ] (ق مرکب ) ۞ از آنگاه . - از آن وقت باز ؛ مُنذُ. مُذ. از آن زمان پس .
وقت گذرانی . [ وَ گ ُ ذَ ] (حامص مرکب ) سپری کردن زمان به هر نحو که پیش آید.
وقت ناشناس . [ وَ ش ِ ] (نف مرکب ) وقت ناشناسنده . کسی که مقام و موقع را تشخیص ندهد. مقابل وقت شناس .
وقت نهادن . [ وَ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تعیین وقت کردن . توقیت . (ترجمان القرآن ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.