اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وو

نویسه گردانی: WW
وو. [ وَ ] (حرف ) حرف واو را گاه گویند. (منتهی الارب ). لغتی است در واو. (اقرب الموارد) :
دیلمی وار کند هزمان دراج غوی
بر سر هر پرش از مشک نگاریده ووی ۞ .

منوچهری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲,۱۲۱ مورد، زمان جستجو: ۱.۴۴ ثانیه
شور و واشور. [ رُ ] (اِ مرکب ) شورواشور. جامه ٔ یدکی . جامه ٔ واگردان دار. جامه وواگردان آن . جامه ای با جامه ٔ دیگر که یکی را بپوشندو دیگری را ...
شل و کوفته . [ ش ُ ل ُ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) مطبوخی نه با اجزائی تمام ونه با دقتی در حد پختن آن . پلویی بد پخته که آب بسیار دا...
شل و شفته . [ ش ُ ل ُ ش ِ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) آبکی . مقابل سفت . مقابل محکم . (یادداشت مؤلف ). || طعام درهم نیامیخته . طعام جا...
شلپ و شلپ . [ ش ِ ل ِپ ْ پ ُ ش ِ ل ِ ] (اِ صوت مرکب ) حکایت صوت کفش راه رونده در گلابه . اسم صوت است و بیشتر در نتیجه ٔ فرورفتن آدمی در آب ...
شرت و پرت . [ ش ِ ت ُ پ ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) چرت و پرت . رجوع به چرت و پرت شود.
دائر و معکوس . [ ءِ رُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اصطلاح منطقی در موصل تصدیقی باب قیاسات . و آن چنان است که : هر گاه نتیجه ٔ قیاس اقتران...
ژرف نگری، ژرف اندیشی، باریک بینی
کار و کیائی . [ رُ ] (حامص مرکب ) رجوع به کار و کیایی شود.
کار و کیایی . [ رُ ](حامص مرکب ) کارکیایی . پادشاهی . امیری : طاقت آن کار و کیایی نداشت کز غم کار تو رهایی نداشت . نظامی .چو وقت آن نماند پادش...
کاست و فزود. [ت ُ ف ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) معرب آن کستبزود ۞ . (انجمن آرا) (آنندراج ، ذیل لغت کاست ). کاستن و فزودن . (انجمن آرا) (آنند...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.