گفتگو درباره واژه گزارش تخلف وو نویسه گردانی: WW وو. [ وَ ] (حرف ) حرف واو را گاه گویند. (منتهی الارب ). لغتی است در واو. (اقرب الموارد) : دیلمی وار کند هزمان دراج غوی بر سر هر پرش از مشک نگاریده ووی ۞ .منوچهری . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲,۱۳۶ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۴ ثانیه واژه معنی عر و تیز عر و تیز. [ ع َرْ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) هارت و پورت . اشتلم . داد و فریاد به تظاهر. عر و بوق . طم و رم طم و رم . [ طِم ْ م ُرِم م / رِ ] (از ع ، ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آب و خاک . || خشک و تر. || کثیر و قلیل . مال بسیار. (غیاث ): جاء فلان بالطم... ما و منی ما و منی . [ وُ م َ ] (حامص مرکب ) تکبر. خودپسندی . مار و مور مار و مور. [ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) حشرات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ماژ و موژ ماژ و موژ. [ ژُ] (اِ صوت ) این لغت از توابع است به معنی فریادی باشد که موش در وقتی که گربه را بیند یا ماری قصد گرفتن او کرده باشد کند. (... لور و کند لور و کند. [ رُ ک َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) لوره کند : گفته سخا را قدری ریشخندخوانده سخن را طرفی لور و کند ۞ . نظامی .رجوع به لور، لوره کند و ... لهو و لعب لهو و لعب . [ ل َهَْ وُ ل َ ع ِ / ل َهَْ وُ ل َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) طرب و بازی و عشرت و شادی و سرگرمی . رجوع به لهو و نیز لعب شود : حاصل... لف و لوف لف و لوف . [ ل َ ف ُ] (ص مرکب ، از اتباع ) (در صفت گوشت ) گوشتی و پیهی که در درون هوای بسیار دارد. گوشت کم وزن و میان تهی . لق و دق لق و دق . [ ل َق ْ ق ُ دَق ق / دَ ] (ص مرکب ، از اتباع ) زمین هموار و سخت که گیاه و درخت نداشته باشدو این در اصل لغ و دغ به غین معجمه ب... لق و لوق لق و لوق . [ ل َق ْ ق ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) لغ و لوغ . لغ و پغ: فقط چند تا دندان لق و لوق برای من مانده است . و رجوع به لق شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۲۲ ۲۳ ۲۴ ۲۵ ۲۶ صفحه ۲۷ از ۲۱۴ ۲۸ ۲۹ ۳۰ ۳۱ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود