اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وی

نویسه گردانی: WY
وی . [ وَ / وِ ] (ضمیر) ضمیر منفصل مفرد مغایب (سوم شخص ) به جای او (اوی ) که در نثر امروز مرجع آن شخص و ذوی العقول است ولی قدما اکثر مرجع آن را اشیاء هم می آوردند. (یادداشت مرحوم دهخدا). او، چنانکه گویند: وی را میگویم . (برهان ) :
کنون آمد از کار وی آگهی
که تازه شد آن فر شاهنشهی .

فردوسی .


که رستم دلیر است و پهلونژاد
مبادا که رزم وی آردبه یاد.

فردوسی .


سرایی است بر وی گشاده دو در
یکی آمدن را شدن زآن به در.

اسدی .


خسک شود مژه در دیدگان حاسد او
در آن زمان که به وی بنگرد به چشم حسد.

سوزنی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
علی چتالجه وی . [ ع َ ی ِ چ ِ ج َ ] (اِخ ) ابن محمد چتالجه وی رومی حنبلی . فقیه . متوفی در سال 1103 هَ . ق . او راست : الفتاوی . (از معجم المؤل...
حسین چتالجه وی . [ ح ُ س َ ن ِ چ َ ج َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ حنفی مدرس . او راست : «الحدیقة الندیة فی شرح الطریقة المحمدیة» و در 1230 هَ . ق . 1815/...
قاسم آباد وی نسار. [ وِ ن ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است ازدهستان نجف آباد شهرستان بیجار. در 24000گزی شمال باختری بیجار کنار رودخانه ٔ قزل اوزان وا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کاپری وی دی کاپرارادی مونتکوکلی . [ م ُ ت ِ کو ک ُ ] (اِخ ) ۞ لئون ، کنت دُ. ژنرال و رجل سیاسی پروسی . متولد در «شارلوتنبورگ ». وی ریاست امی...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.