اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ها

نویسه گردانی: HA
ها.(پسوند) محمد معین نوشته است : دومین نشانه ٔ جمع در پهلوی «ایها» ۞ است مثال :
مفرد

جمع


در

دریها(دره ها)


کوست (جانب ، طرف ، ناحیه )
کوستیها (جوانب ، اطراف ، نواحی ) k00l)_&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;radahirad&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;tsukahitsuk&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> <rb>این شکل جمع، جدیدتر از شکل نخستین است و جز در متن های متأخر دیده نمیشود، چنانکه در کتاب «مینوی خرد» فقط چهار بار و در کتاب «شکند گمانیک ویچار» فقط پنج بار به کار برده شده است . همین نشانه ٔ جمع است که در متون پهلوی متأخر به صورت «ها» <a di="934171nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ah&tl;naps/&tg;- &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> درآمده و در زبان فارسی (دری ) نیز «َها» شده است . <a di="834171nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;eriammarG&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;edsedutE&tl;naps/&tg;َ ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;tehcolB&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;E&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;6353&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;p&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;siraP&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;eivlheP&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ni&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;snosseL&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ahcurahB&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;D&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;hS&tl;naps/&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;E&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,(&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;noitide&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;d3&tl;naps/&tg;) &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;I&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;traP&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dnazaP&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ivalhaP&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;6353&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;9391&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;yabmoB&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;آبراهامیان ، راهنمای زبان پهلوی &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;6131&tl;naps/&tg; ص &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;96&tl;naps/&tg;.&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> (مفرد و جمع صص <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">51<naps/>-<naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">61<naps/>). نشانه ٔ اصیل جمع در زبان فارسی یکی «ها» است : نشانه ٔ َها، در ریشه ٔ هند و اروپایی بوده است که معنی اسم جمع داشته است . برای استعمال این نشانه قواعد واستثناآت بسیار است . در جدول ذیل بطور خلاصه میتوان اسمائی را که به «َها» جمع بسته میشود، ملاحظه کرد: همه ٔ کلمات در زبان مخاطبه و تکلم . جانداران . جمادات و مایعات . اسماء معنی . نباتات . اجزای نبات . اعضا و متعلقات بدن . اسماء دال بر وقت و زمان . اعداد. اسم جمع. ضمیر.<rb>اینک تفصیل این اجمال : بعضی گویندگان سبک هندی و متأخران مانیز جانداران را به «َها» جمع بسته اند _(:
ای زبون در حلقه ٔ زنجیر زلفت شیرها
سر به صحرا داده ٔ چشم خوشت نخجیرها.
صائب (از نهج الادب تألیف نجم الغنی چ لکهنو 1919 م . ص 355).
شکنج نامه ام خون جگر درآستین دارد
شفق ریزی تماشا کن ز پرواز کبوترها.

ناصر علی (از نهج الادب ص 355).


نه تجویز پدر نی حکم مادر
رسانیدی پسرها را به دختر.

غنیمت (از نهج الادب ص 355).


دو زلف مشکبار او به چشم اشکبار من
چو چشمه ای که اندر او شنا کنند مارها.
قاآنی (دیوان چ علمی - معرفت 1328 ص 376).
و عامه غالباً اینگونه کلمات را به «َها» جمع بندند و برخی از نویسندگان و گویندگان مخصوصاً در آثاری که برای عامه نگاشته اند، از آنان پیروی کرده اند : ولی او را مورچه ها تکه و پاره بکنند. (انیران صادق هدایت چ 2 سال 1330 تهران ص 37). آن روز توی بیشه اسبهایشان را به درخت بسته و در کمین نشستند. (انیران صادق هدایت ایضاً ص 40). جای نیش (سپل ) آن مگسهای درشت میخارید و میسوخت . (انیران صادق هدایت ایضاً ص 42).
بیایید ای کبوترهای دلخواه
بدن کافورگون ، پاها چو شنگرف .

ملک الشعراء بهار (نمونه های شعر نو از انتشارات سخن ، شماره ٔ 4 تهران ص 9).


چیستی ای نهان از نظرها
ای نشسته سر رهگذرها
از پسرها همه ناله بر لب
ناله ٔ تو همه از پدرها.
نیما یوشیج (افسانه چ علمی 1329 ص 7).
تبصره - «یابو» قاعدةً باید به «یابوان » جمع بسته شود، ولی «یابوها» گویند و نویسند: «هر چهار نفر سرداران بختیاری را به یابوها نشانیده از زیر شکم اسب پایهای آنها را زنجیر و پیش انداخته بسمت دهنه ٔ دربند ابلغارکنان رفتند». (مجمل التواریخ گلستانه از لغت نامه ) (مفرد وجمع تألیف معین صص 21-26).
اسم مرکب - کلمات مرکب مانند بسیط جمع بسته شوند: کتابخانه ها، کشمکشها. در ترکیب اضافی علامت جمع معمولاً پس از مضاف آید: گلبرگها. در ترکیب وصفی علامت جمع به موصوف ملحق شود: آسهای بادی .
ضمیر - اگر فاعل جاندار باشد، ضمیر با آن در افراد و جمع مطابقه کند اما اگر بی جان باشد بهتر آن است که ضمیر را مفرد آورند. برای احترام به جای ضمیر مفرد، جمع آورند.
اسم اشاره - همیشه مفرد آید چه اسم مابعد مفرد باشد و چه جمع: این مرد. آن زنها.
اسم جمع -اسم جمع کلمه ای است به صورت مفرد و بدون هیچ علامتی معنای جمع از آن استفاده شود: گروه ، خانواده و طایفه . گاه اسم جمع را جمع بندند و علامت آن «َها» است : دسته ها. فوج ها. (مفرد و جمع تألیف معین صص 217-220). این «ها» را در فارسی بر جمعهای عرب نیز افزوده اند بی آنکه تکثیر و زیادتی بخواهند : و از عجایبها که به وقت ملوک طوایف بود یکی شمعون عابد بود. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
در او افراشته درهای سیمین
جواهرها نشانده در بلندین
۞ .

شاکر بخاری (از مجله ٔ دانشکده ٔ ادبیات شماره ٔ 3 سال دوم ص 5).


مر ترا معجزاتهای قوی است
زیر شمشیر تیز و زیر قصب .

فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 15).


بیابان درنورد و کوه بگذار
منازلها بکوب و راه بگسل .

منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 52).


مشعبدوار چابک دست بودی
عجایبهای گوناگون نمودی .

(ویس و رامین ).


نابودن هیچ نوعی از انواعهای استفراغ . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
جمادات و اسامی معنی را بدان جمع بندند :
یاد آور از محبتهای ما
حق مجلسها و صحبتهای ما.

مولوی .


رجوع به مفرد و جمع تألیف معین ص 69 به بعد شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
هع. [ هََ ع ع ] (ع مص ) قی کردن ، لغتی است در هوع . (از اقرب الموارد).
حاء. (اِ) نام حرف ششم از حروف هجاء عرب .
حاء. (ع ص ) مرد صالح . مرد نیکوکار. || زن بلندآواز. زن جهوریةالصوت . || زن زبان دراز. زن سلیطه . || (اِخ ) نام مردی . || نام قبیله ای .
بئر حاء. [ب ِءْ رِ ] (اِخ ) بئر حا (بی همزه ). نام زمینی در مدینة نزدیک مسجد و متعلق به ابوطلحه بوده است و به قصربنی جدیله نیز معروف است . ...
حا میم عین سین قاف . [ ع َ ] (اِخ ) ح . م . ع . س . ق . نام سوره ٔ 42 قرآن مجید است . سورةالشوری . رجوع به حمعسق شود.
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.