هارون
نویسه گردانی:
HARWN
هارون . (اِخ ) ابن عبداﷲبن محمد، مکنی به ابویحیی الزُهْری العوفی . از احفاد عبدالرحمن بن عوف . فقیه مالکی و ازقضاة بود. اهل مکه بود و به بغداد آمد. مأمون مسندقضای مصر را به وی واگذار کرد (217 هَ . ق .) و هنگامی که مجادله بر سر قدیم یا حادث بودن قرآن بین متکلمین درگرفته بود مأمون او را مجبور کرد که بر مخلوق بودن قرآن گواهی دهد. هارون بن عبداﷲ ابتدا چنین کرد، ولی بعدها عقیده ٔ خود را تغییر داد. وی شاعر بود ومرزبانی ابیاتی لطیف از اشعارش آورده است . وی در سال 232 هَ . ق . وفات یافت . (از اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 41) (از حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ص 206).
واژه های همانند
۱۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
هارون . (ص ، اِ) قاصد و پیک . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). قاصد که بر کمر زنگله داشته تا کس از راه داران و حجاب مانع او نشوند و مردم وی ر...
هارون . (اِ) فروماندگی و حیرت ، و این لغت عجمی است ، اما فارسی نیست . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
هارون . (اِخ ) نام برادر بزرگ موسی . (برهان ) (ناظم الاطباء). نام پیغمبری معروف . (دهار). نام پیغمبری که برادر کلان موسی بود. (غیاث اللغات )...
هارون . (اِخ ) رجوع به الوزیر شود.
هارون . (اِخ ) او راست : کتاب آلات الحرب .
هارون . (اِخ ) مکنی به ابومحمد. تابعی است .
هارون . (اِخ ) از بنی مأمون معاصربا ابوالقاسم عبداﷲ المستکفی باﷲبن المکتفی باﷲ خلیفه ٔ عباسی (332-334 هَ . ق .) (النقود العربیة ص 126).
هارون . (اِخ ) فرزند ابواحمد موفق برادر معتمد خلیفه ٔ عباسی . (ابن اثیر ج 7 ص 138). والی واسط بوده است .
هارون . (اِخ ) از محدثین است . رجوع به کتاب المصاحف شود.
هارون . (اِخ ) مکنی به ابومحمد. از رواة حدیث بود. حسن بن صالح از وی و او از مقاتل بن حیان روایت میکرد.