هباب
نویسه گردانی:
HBAB
هباب . [ هََ / هَِ ] (ع اِ) نشاط شتر در رفتن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || نشاط. (معجم متن اللغة). || (مص ) به نشاط رفتن شتر و جز آن . (منتهی الارب ). یقال : هب البعیر فی السیر هباباً؛ اذا نشط. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
حباب .[ ح َ ] (اِخ ) ابن حبیب . رجوع به حباب بن جبیر شود.
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن حیان طائی کوفی . شیخ طوسی او را بهمین عنوان از اصحاب صادق (ع ) شمرده ، و ظاهراً امامی باشد لیکن مجهول الحال است ...
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن رئاب عکلی . شیخ طوسی او را در عداد اصحاب صادق (ع ) شمرده گوید: او پدر زیدبن حباب کوفی بود. امامی و مجهول است . و...
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن زیدبن تیم بن امیةبن خفاف بن بیاضةبن خفاف بن سعدبن مرةبن مالک بن اوس انصاری بیاضی . برخی او را از شهداء احد شمرد...
حباب . [ ح َ] (اِخ ) ابن صالح واسطی . رجوع به حباب واسطی شود.
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عامربن کعب تیمی . از تیم اللات و از شیعه ٔ کوفه بود و با مسلم بن عقیل بیعت کرد و چون مسلم گرفتار شد او نزد قوم خو...
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عبد فزاری . بغوی او را در عداد صحابه شمرده . او و ابراهیم حربی از طریق عبداﷲبن حاجب نقل حدیث کنند. وقتی نزد پیغمب...
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عمرو الانصاری ، صحابی ، برادر ابوالیسر و پدر عبدالرحمان است . در زمان پیغمبر وفات یافت ، زن او مادر عبدالرحمان کنیز بو...
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن ابی سلول . از صحابه است . (قاموس الاعلام ترکی ).
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عمیر سلمی ذکوانی . وثیمة او را در کتاب الردة یاد کرده و وصیت او را به بنی حنیفه مبنی بر ملازمت اسلام نقل کرده و خ...