هبش
نویسه گردانی:
HBŠ
هبش . [ هََ ] (ع مص ) فراهم آوردن . (منتهی الارب ). گردآوردن . جمع کردن . || کسب کردن و ورزیدن جهت عیال . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (تاج العروس ). || زدن بضرب دردناک یا عام است . (منتهی الارب ). زدن دردناک . (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). || رسیدن چیزی را. (منتهی الارب ). هبش الشی ٔ؛ اصابه . (اقرب الموارد) (تاج العروس ). اصابت کردن بچیزی . || دوشیدن تمام با دست . (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد)(تاج العروس ). ثعلب گوید: در این معنی هیش ، با یاء مثنای تحتانی است . (تاج العروس ) (معجم متن اللغة).
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
ابن حبش . [ اِ ن ُ ح َ ب َ ] (اِخ ) ابوجعفربن احمدبن عبداﷲبن حبش . و کتاب الاسطرلاب المسطح از اوست . (ابن الندیم ).و شاید ابن حبش از خاندان ح...
حبش حاسب . [ ح َ ب َ ش ِ س ِ ] (اِخ ) احمدبن عبداﷲ مروزی . رجوع به حبش بن عبداﷲ مروزی شود.
حبش دانش . [ ح َ ب َ ش ِ ن ِ ] (اِخ ) ملاعلی . رجوع به دانش شود.
حبش عمید. [ ح َ ب َ ش ِ ع َ ] (اِخ ) وزیر جغتای بن چنگیز بود و افسانه های چندی راجع به سکاکی صاحب مفتاح و حبش عمید هست . رجوع بجزء 1 از ج 3...
شهاب الدین یحیی بن حبش بن امیرک ابوالفتوح سهروردی، ملقب به شهابالدین سهروردی، معروف به شیخ اشراق[۱]، شیخ مقتول و شیخ شهید[۲](۵۴۹–۵۸۷ ق / ۱۱۵۴–۱۱۹۱ م)...