گفتگو درباره واژه گزارش تخلف هبیب نویسه گردانی: HBYB هبیب . [ هَُ ب َ ] (اِخ ) نام وادی است در راه اسکندریه منسوب به هبیب بن معقل . (منتهی الارب ). وادیی ای است بین مربوط و فیوم که هبیب بن مغفل ۞ در آن گوشه گیری گزید و از آن جهت به نام وی منسوب شده است . (از الاصابة فی تمییزالصحابة). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۲ ثانیه واژه معنی حبیب حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عبد شمس بن مغیرةبن عبداﷲبن عمربن مخزوم برادرولیدبن عبد شمس است ، وثیمة در کتاب ردة گوید: وی درروز یمامه (یوم الرد... حبیب حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. شیخ طوسی او را در عداد اصحاب علی (ع ) شمرده ، ظاهر سخن امامی بودن او را میرساند. لیکن مجهول الحال است . رجوع... حبیب حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن زبیر. آنگاه که عبداﷲبن زبیر در مکه محصور حجاج بود، حبیب و برادر او حمزة از پدر روی تافته به امان حجاج د... حبیب حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ انصاری . وثیمة در کتاب الردة گوید: وی رسول ابوبکر بود که نزد مسیلمه ٔ کذاب و بنی حنیفه شد تا ایشان را به اسلا... حبیب حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بجلی . از یاران پیغمبر که به سال شصت وچهار درگذشت . (مجمل التواریخ و القصص ص 299). حبیب حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن حبیب باهلی . وی از طرف قتیبةبن مسلم بر طالقان حکومت میکرد و مردم طالقانش به سال 91 هَ . ق . بکشتند. (رو... حبیب حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عبدالملک بن عمربن الولیدبن عبدالملک بن مروان . امیری اموی در اندلس به روزگار عبدالرحمان داخل و از نزدیکان وی می... حبیب حبیب . [ح َ ] (اِخ ) ابن عبید. از تابعین است . و از مقدام معدیکرب روایت دارد. (عیون الاخبار ج 2 ص 261 و ج 3 ص 9). حبیب حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عتبة جشمی . رجوع به حبیب جشمی شود. حبیب حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عَدی از بنی عمروبن عوف و محدث است . (تاریخ گزیده ص 223). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۳۴ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود