اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هجر

نویسه گردانی: HJR
هجر. [ هََ ج َ ] (اِخ ) نام شهرهایی است که مرکز آن صفاست و بین آن و یمامة ده روزراه و فاصله ٔ آن از بصره پانزده روز راه با شتر است . (از معجم البلدان ). با الف و لام ، موضع دیگری است که در روزگار پیغمبر گشوده شد و گفته شده است که در سال 8 یا 10 هجرت بر دست علأبن الحضرمی فتح گردید. (معجم البلدان ). در حضرموت دو قصبه بدین اسم موجود بوده . (از قاموس الاعلام ترکی ). نام یک حصه از روستای مازن . (منتهی الارب ) (قاموس ). دژی است از مخلاق مازن . (معجم البلدان ). صاحب تاج العروس در شرح کلمه ٔ «حصة» گوید: در تمام نسخ قاموس «حصة» است ولی صحیح آن چنانکه در معجم البلدان آمده «حصنة» میباشد. ابن الحائک گوید: هجر قریه ٔ صمد و جازان است . (از معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷۸ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۶ ثانیه
حجر. [ح َ ] (اِخ ) دیهی است بنی سلیم را. (معجم البلدان ).
حجر. [ ح َ ] (اِخ ) موضعی است که بدانجا میان دوس و کنانه جنگ شده است .
حجر. [ ح ُ ] (اِخ ) (برقاء...) دو کوه است بر راه حاجیان بصره میان جدیله و فلجه (فلوجه )و حجربن حارث بن عمرو پدر امروءالقیس در آن سکنی داش...
حجر. [ ح ُ ] (اِخ ) نام پدر عبداﷲ است . عسقلانی گوید: تصحیف جهر است . بدان رجوع شود. (الاصابة ج 1 ص 330 قسم اول ).
حجر. [ ح ُ] (اِخ ) یاقوت بنقل از ابن الفقیه آرد:َ دیهی بیمن از مخالیف بدر است . و این بدر جز بدر معروف است که در آن غزوه ٔ بدر افتاد. ابوس...
حجر. [ ح ِ ] (اِخ ) یاقوت گوید: عرام بن الاصبغ هنگام ذکر نواحی مدینه پس از ذکر «رحیضه »گوید: و نزدیک آن قریه ای است که آنرا حجر گویند، و در...
حجر. [ح ِ ] (اِخ ) رجوع به حجر اسماعیل و حجرالکعبه شود.
حجر. [ ح ِ ] (اِخ ) دیار ثمود در وادی القری میان مدینه و شام است ، استخری گوید: حجر قریه ٔ کوچکی کم سکنه از وادی القری است یک روز راه تا ...
حجر. [ ح ِ ] (اِخ ) اصحاب حجر، قوم ثمود یعنی قوم صالح .(دستور اللغه ٔ ادیب نطنزی ) (مجمل التواریخ ص 148).
حجر. [ ح ُ ] (اِخ ) الخیر. رجوع به حجربن عدی شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۱۸ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.