هذء
نویسه گردانی:
HḎʼ
هذء. [ هََ ذْءْ ] (ع مص )زود بریدن چیزی را، زودتر از هَذّ. || هلاک گردانیدن عدو را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سخن مکروه شنوانیدن کسی را. (منتهی الارب ).و آزار دادن بدان . (اقرب الموارد). || افتادن شتران بر زمین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || افزون ساختن خطا در کلام . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
حض . [ ح َض ض / ح ُض ض ] (ع مص ) برانگیختن . (دهار) (ترجمان عادل ). برانگیختن کسی و جز آن . برانگیختن کسی را بر جنگ کسی . حِضّیضی ̍. حُضّیی ....
حظ. [ ح َظظ ] (ع اِ) بهره . (مهذب الاسماء) (دهار) (تفلیسی ) (صراح ) (مجمل ).بهر. نصیب . بخش . تیر. قسم . حصة. سهم . نباوة. (مهذب الاسماء). یا خاص ا...
حظ. [ ح َظظ ] (ع مص ) بهره مند شدن . (دهار) (مهذب الاسماء) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). با بهره شدن . || با بخت شدن . دولتمند شدن .دولتی گشت...
حظ. [ ح ُظظ ] (ع اِ) ج ِ حَظ. رجوع به حظ شود.
حز. [ح َ ز ز ] (ع مص ) بریدن . بریدن سر یا اندامی دیگر. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). قطع. بریدن گیاه و موی و مثل آن . || خراشیدن . خراش د...
حز. [ ح َ ز ز ](ع اِ) رخنه و بریدگی در چیزی . فُرجَه . ج ، حزوز. || نزد اطباء تفرق اتّصالی در وسط عضله بعرض . جدا ساختن پیوندیست که در وسط ...
حز. [ ح َ ز ز ] (اِخ ) موضعی است به سراة که میان یمن و تهامه است و معدن لاژورد دارد، و سومین سراة به حساب آید. (معجم البلدان ). رجوع به ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.