هر
نویسه گردانی:
HR
هر. [ هَِ رر ] (ع مص ) راندن گوسپند را. (منتهی الارب ). || خواندن گوسپند را به سوی آب . منه المثل : لایعرف الهر من البر؛ یعنی او نمی شناسد رنج رسان را از راحت رسان یا فرق نمی کند خواندن گوسپند را از راندن . (منتهی الارب ). معنی مثل این است که کار آن را که بر وی هجوم می آورد از آنکه بدو نیکویی می کند فرق نمیگذارد. (اقرب الموارد). || (اِ) گربه . ج ، هِرَرَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
- امثال :
هو اثقف من هر . (منتهی الارب ).
|| مکروه از هرچیزی . (منتهی الارب ). || آواز راندن شتر یا خواندن آن به سوی آب . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
چند وقت یک بار ، گاهی اوقات
عیسی هر درد. [ سی ِ هََ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب انگور. (آنندراج ). شراب . (انجمن آرا). می و شراب انگوری . (ناظم الاطباء) : ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
خواجه ٔ هر دو سرا. [ خوا / خا ج َ / ج ِ ی ِ هََ دُ س َ ] (اِخ ) لقب محمد مصطفی رسول اکرم (ص ) است . (یادداشت بخط مؤلف ) : محمد مصطفی (ص ) که خ...
باری به هر جهت کردن . [ هََ ج َ هََ ک َ دَ ] (مص مرکب ) امری را ناتمام و ناقص و بی استحکام انجام کردن . به تسامح وبی استواری کاری انجام ک...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
لامی. (ص. نسبی ) منسوب به لام. || (اِ) لامه . لامک . لام الف : پیچیده یکی لامی ۞ میرانه به سر بر بربسته یکی گزلک ترکانه کمر بر. (نسخه ای از سوزنی ). /...
حر. [ ح ِرر ] (ع اِ) شرم زن . عورت زن . فرج زن . لغتی است از حِر مخففه که در حِرْح مذکور است . (منتهی الارب ). رجوع به حرح شود. ج ، احراح...
حر. [ ح ُرر ] (ع ص ، اِ) آزاد. خلاف بنده . (ترجمان عادل بن علی ) (منتهی الارب ). خلاف رقیق و عبد و برده . || آزادمرد. || جوانمرد. کریم . (...
حر. [ ح َرر] (ع مص ) گرم شدن . حرور. حرارت . (از منتهی الارب ).