اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هراس

نویسه گردانی: HRʼS
هراس . [ هََ ] (اِ) به معنی ترس و بیم باشد. (برهان ). بیم . ترس . باک . پروا. اندیشه . رعب . خوف . (یادداشت به خط مؤلف ) :
دگر هر که با مردم ناسپاس
کند نیکویی ماند اندر هراس .

فردوسی .


دو نرگس چو نر آهو اندر هراس
دو گیسو چو از شب گذشته سه پاس .

فردوسی .


گنه کاریزدانی و ناسپاس
تن اندر نکوهش ، دل اندر هراس .

فردوسی .


چو عدل او باشد آن جایگه نباشد جور
چو امن او باشد آن جایگاه نیست هراس .

منوچهری .


در تو ای گنبد امید و هراس
گردش آس هست و گونه ٔ آس .

مسعودسعد.


برزویه به هراسی تمام روی به کار آورد. (کلیله و دمنه ). در بیم و هراس روزگار گذاشتم . (کلیله و دمنه ).
از شیب تازیانه ٔ او عرش را هراس
وز شیهه ٔ تکاور او چرخ را صدا.

خاقانی .


از هراس ایشان مرا بر آن حال فروگذاشته و گریخته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
- بی هراس ؛ بی باک . بدون ترس :
ختم شدبر تو سخا چونانکه بر من شد سخن
وین سخن در روی گردون هم بگویم بی هراس .

انوری .


ترکیب های دیگر:
- هراسان . هراسانیدن . هراس انگیز. هراس داشتن . هراسناک . هراسیدن . رجوع به این مدخل ها شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
هراس . [ هَُ ] (ع ص ) شیر سخت اندام بسیارخوار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
هراس . [هََ رْ را ] (ع ص ) هریسه ساز. (منتهی الارب ). هلیم پز و هریسه پز. (یادداشت مؤلف ). سازنده و فروشنده ٔ هریسه . (اقرب الموارد). || شیر در...
هراس . [ هََ ] (ع اِ) درختی خاردار که بارش مانندکنار است و واحد آن هراسة است و عبارت اللسان چنین است : درختی که خارهای درشت دارد. (از اق...
هراس . [ هَُ ] (اِخ ) ۞ شاعر معروف رومی که میان سالهای 65 تا 8 ق . م . زیسته است . (از وبستر زبان امریکایی ). کینتوس هراسیوس فلاکوس ۞ شا...
ترس شدید یا بیمارگونه که در روانشناسی به هَراس، هراس‌زدگی (به انگلیسی: phobia)[۱]، فوبی یا فوبیا شهرت دارد عبارت است از نوعی بیمارگونه و پایدار از ترس...
حاج هراس . (اِخ ) محمدبن محمدبن ابراهیم . رجوع به محمدبن محمد.... شود.
هراس انگیز. [ هََ اَ ] (نف مرکب ) ترساننده .ترس آور. ترسناک . هراسناک . (یادداشت به خط مؤلف ).
هراس دادن . [ هََ دَ ] (مص مرکب ) ترسانیدن . هراسانیدن . (یادداشت به خط مؤلف ).
هول و هراس . [ هََ/ هُو ل ُ هََ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ترس و بیم .- در هول و هراس بودن ؛ با ترس و بیم دست به گریبان بودن .
هراس داشتن .[ هََ ت َ ] (مص مرکب ) ترسیدن . هراسیدن : از این بگذری سفله آن را شناس که از پاک یزدان ندارد هراس . فردوسی .که دارند روز و شب ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.