گفتگو درباره واژه گزارش تخلف هرد نویسه گردانی: HRD هرد. [ هََ ] (اِ) در فارسی و عربی از هریدر ۞ سنسکریت است به معنی چوب زرد. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). زردچوبه را گویند و به عربی عروق الصفر خوانند. (برهان ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی هرد هرد. [ هََ ] (ع مص ) نیک پختن گوشت را و مهراکردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دریدن و پاره پاره کردن جامه را. || دست یافتن بر ... هرد هرد. [ هَُ ] (ع اِ) زعفران .(منتهی الارب ). الکوکم الاصفر. (اقرب الموارد). || گل سرخ . (منتهی الارب ). الطین الاحمر. (اقرب الموارد). || بیخ ... هرد هرد. [ هَِ ] (ع اِ) شترمرغ . (منتهی الارب ). || (ص ) مرد بی وقار و بی اعتبار. (منتهی الارب ). الرجل الساقط. (اقرب الموارد). دره هرد دره هرد. [ دَ رِ هََ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج . واقع در 72هزارگزی خاور دژ شاهپور و 15هزارگزی شمال خاوری پا... کوله هرد کوله هرد. [ ل َ هََ ] (اِخ ) دهی از دهستان حسین آباد که در حومه ٔ شهرستان سنندج واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)... حرد حرد. [ ح َ رَ ] (ع اِمص ) دردی است در قوائم شتر که اعصاب او خشک میشود بواسطه ٔ زانوبند. حردة. (منتهی الارب ). رجوع به حَرَدة شود. حرد حرد. [ ح َ رَ ] (ع مص ) گران شدن زره بر مرد چنانکه راه رفتن نتواند. || غضب کردن . (قطرالمحیط). خشم گرفتن : و العیاذ باﷲ اگر بر آن حرد و غ... حرد حرد. [ ح َ ] (ع مص )قصد. قصد کردن . آهنگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || بازداشت . بازداشتن . (از منتهی الارب ). || سوراخ کردن . (تر... حرد حرد. [ ح َ] (ع ص ) نعت است از حُرود و حَرَد. (منتهی الارب ). حرد حرد. [ ح َ رِ] (ع ص ) نعت است از حُرود و حَرَد. (منتهی الارب ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود