هلال
نویسه گردانی:
HLAL
هلال . [ هَِ ] (اِخ ) نام شانزده تن صحابی است . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
نان حلال . [ ن ِ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) قوتی که به کسب و زراعت به دست آورند. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (آنندراج ). نانی که از ممر م...
جفت حلال . [ ج ُ ت ِ ح َ ] (اِ مرکب ) رجوع به جفت شود.
حلال زاده . [ ح َ دَ ] (ص مرکب ) کسی که نطفه اش از راه مشروع منعقد شده باشد : حلال زاده ٔ صورت چه سود زآنکه فعالش در آزمایش معنی باصل باز...
خون حلال . [ ح َ ] (ص مرکب ) خون مباح . (آنندراج ). آنکه ریختن خون او جایز است .
سیم حلال . [ م ِ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سیم خالص . (آنندراج ) : بتن بگونه ٔ سیمند پشت و بال سفیددر آن نشانده تنک پاره های سیم حلال ....
حلال بودی، حلال بودی خواستن، حلالیت طلبیدن در لغتنامه و فرهنگ معین نیست. بهنظر میرسد از ساختههای امروزیان باشد. مترادف است با آنچه در لغتنامه بهصو...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
حلال زادگی . [ ح َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حلال زاده بودن . پاکی نسل . پاکی نسب . || درست کرداری . راست کرداری . بی مکر و حیله بودن : کاین جا...