اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هلم

نویسه گردانی: HLM
هلم . [ هََ ل ُم ْ م َ ] (ع اِ فعل ) بیا. (منتهی الارب ). کلمه ای است به معنی خواندن به چیزی مانند تعال . لازم است اما به صورت متعدی نیز به کار رود، مانند: هلم شهدأکم ؛ یعنی آنها را حاضر کنید. نزد حجازیان این کلمه اسم فعل است و درمورد مفرد و جمع و مذکر و مؤنث یکسان به کار میرود و بنی تمیم آن را فعل امر دانند و اهل نجد آن را صرف می کنند زیرا آن را در شمار افعال میدانند و ضمائر بدان میپیوندند و مثلاً در مثنی «هلما» و در مؤنث مفرد «هلمی » میگویند و برای جمعمؤنث هَلْمُمْن َ به کار میبرند. (اقرب الموارد).
- هلم جَرّا ؛ و قس علیهذا. به همین نحو : سراپرده ٔ خرد و چتر ساخت و با وی طبلک میزدند... و علامت منجوق با آن یار شد وهلم جرا تا کارش بدین پایه رسید. (تاریخ بیهقی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
زمین حلم . [ زَ ح ِ ] (ص مرکب ) در بیت زیر ظاهراً کنایه از کسی که بسیار بردبار باشد : ردی دانش آرای یزدان پرست زمین حلم و دریادل و راددست .اس...
رأس حلم . [ رَءْ س ِ ح ِ ] (اِخ ) دماغه ای است در لیبی در نزدیکی بندر پلین . رجوع به ایران باستان ج 2 ص 572 شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
هلما
۱۳۸۹/۰۴/۱۵ Iran
0
1

معنی که نوشته بودید بد نبود اما اشاره ای به معنی اسم هلما نکرده بودید


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.